تعداد بازدیدها :
تعداد نوشته ها :
تعداد نظرات :
سردار شهید محمد رضا ایزدی
مسئول آموزش نظامی لشکر ۱۹فجر استان فارس
محل شهادت : شلمچه
تاریخ شهادت : ۳/۱۲/۱۳۶۵
رهروان شهدای آموزش
سردار شهید خسرو ایزدی
...و تو برادرم ! بعد از من سنگر را حفظ کن و جایم را پر کن و از خون شهیدان که سنگهای سنگر ها از خون آنها رنگین شده به خوبی پاسداری کن که در این برهه از زمان مسئولیتی بس سنگین بر دوشتان هست .))
شهید خسرو(محمد حسن ) ایزدی در شهریور ماه 1338 در یکی از محله های قدیمی شیراز در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود . دوران پر نشاط کودکی را در این شهر و در جوار بارگاه نورانی احمد بن موسی (ع) گذراند. شهید ایزدی پس از طی دوران ابتدایی ، راهنمایی و متوسطه موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید . از نکات قابل توجه در زندگی شهید ایزدی فعالیتها و مبارزات او قبل از انقلاب است که حتی بعضاًاو را تا سر حد شهادت پیش برد .شهید به کمک دیگر همرزمانش در راه اندازی تظاهرات و راهپیمایی ها نقش فعال داشت . در حادثه پنجم رمضان 1357 در مسجد شهدا در کنار مردم مسلمان و دیگر دوستانش چندین ساعت از روی پشت بام مسجد با سنگ و چوب با مزدوران خود فروختۀ رژیم به مقابله پرداخت و در این میان فعالیتهای چشمگیری انجام داد.
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، شهید ایزدی جزء اولین افرادی بود که به عضویت سپاه پاسداران در آمد و به خیل مبارزان منافق ستیز غرب کشور پیوست .در جریان این مبارزات بود که از ناحیه پا مجروح شد. در بازگشت از غرب با گروهی از پاسداران همرزم خود جهت از بین بردن عوامل فئودال و خوانین مزدور که راه کوار – فیروز آباد را بسته بودند عازم منطقه شد و بعد از چند هفته این عملیات را با موفقیت کامل به پایان رساند و با سرکوبی کامل عوامل و خاموش کردن این غائله به شیراز باز گشت .شهید ایزدی با شروع جنگ تحمیلی مردانه لباسرزم پوشید تا در جبهه ای دیگر به مبارزات بی امان خود با دشمنان همیشۀ اسلام و مسلمین ادامه دهد. جبهه های جنوب هرگز خاطرۀ رشادتهای این شهید رشید و این سرباز گمنام را از یاد نخواهد برد. این شهید بزرگوار در دیماه 59 در اثر اصابت ترکش خمپاره به شدت از ناحیۀ ران مجروح و جهت درمان به شیراز انتقال یافت . وی پس از یک ماه در حالی که کاملاً بهبود نیافته بود بار دیگر به سوی عرصه های نور شتافت و با عنوان فرماندۀ گردان همچنان به مبارزه ادامه داد.
شهید ایزدی بار دیگر عازم جبهه های غرب شد و پس از مدتی کوتاه در صبحگاه نوزدهم شهریور 1360 ناز زخم دوست را بر جان خرید و در اشراق آفتاب به پرواز در آمد. منطقۀ عملیاتی "نوسود"میعادگاه آسمانی این عاشق واصل با محبوب ازلی است.
فرازی دیگر وصیتنامۀ شهید را به عنوان حسن ختام تقدیم می داریم امید که از پویندگان راه سرخ او باشیم : "سفارش من به عنوان یک برادر کوچک و کسی که زندگی خود را وقف راه الله کرده این است که این امام ، این نعمت الهی را که خدا به ما ارزانی داشته حفظ نموده و از رهنمودهای ایشان بهره جسته ، متحد و با یک هدف و شعار واحد دست در دست هم بگذارید و ریشۀ منافقین داخلی و خارجی را از بیخ و بن برکنید."
سردار شهید خسرو ایزدی
...... و تو برادرم ! بعد از من سنگر را حفظ کن و جایم را پر کن و از خون شهیدان که سنگهای سنگرها از خون آنها رنگین شده به خوبی پاسداری کن که در این برهمه از زمان مسئوولیتی بس سنگین بر دوشتان است .
شهید خسرو ( محمد حسن ) ایزدی در شهریور ماه 1338 در یکی از محله های قدیمی شیراز در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود . دوران پر نشاط کودکی را در این شهر و در جوار بارگاه نورانی احمد بن موسی ( ع ) گذراند . شهید ایزدی پس از طی دوران ابتدائی ، راهنمایی و متوسطه موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید . از نکات قابل توجه در زندگی شهید ایزدی فعالیتها و مبارزات او قبل از انقلاب است که حتی بعضاً او را تا سر حد شهادت پیش برد . شهید به کمک دیگر همرزمانش در راه اندازی تظاهرات و راهپیمایی ها نقش فعال داشت . در حادثة پنجم رمضان 1357 در مسجد شهدا در کنار مردم مسلمان و دیگر دوستانش چندین ساعت از روی پشت بام مسجد با سنگ و چوب با مزدوران خود فروختة ر
ژیم به مقابله پرداخت و در این میان فعالیتهای چشمگیری انجام داد .
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، شهید ایزدی جزء اولین افرادی بود که به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به خیل مبارزان منافق ستیز غرب کشور پیوست . در جریان این مبارزات بود که از ناحیة پا مجروح شد . در بازگشت از غرب با گروهی از پاسداران همرزم خود جهت از بین بردن عوامل مئودال و خوانین مزدور که راه کوار ـ فیروز آباد را بسته بودند عازم منطقه شد و بعد از چند هفته این عملیات را با موفقیت کامل به پایان رساند و با سرکوبی کامل عوامل و خاموش کردن این غائله به شیراز بازگشت .
شهید ایزدی با شروع جنگ تحمیلی مردانه لباس رزم پوشید تا در جبهه های دیگر به مبارزات بی امان خود با دشمنان همیشة اسلام و مسلمین ادامه دهد . جبهه های جنوب هرگز خاطرة رشادتهای این شهید رشید و این سرباز گمنام را از یاد نخواهند برد . این شهید بزرگوار در دیماه 59 در اثر اصابت ترکش خمپاره به شدت از ناحیه ران مجروح و جهت درمان به شیراز انتقال یافت . وی پس از یک ماه در حالی که کاملاً بهبود نیافته بود بار دیگر به سوی عرصه های نور شتافت و با عنوان فرماندة گردان همچنان به مبارزه ادامه داد . شهید ایزدی بار دیگر عازم جبهه های غرب شد و پس از مدتی کوتاه در صبحگاه نوزدهم شهریور 1360 ناز زخم دوست را بر جان خرید و در اشراق آفتاب به پرواز درآمد . منطقه عملیاتی ‹‹ نوسود ›› میعادگاه آسمانی این عاشق واصل با محبوب ازلی است .
برهان تجربه ديني
براهين وجود خدا
ما در نوشته هاي گذشته براهيني را ذكر كرديم كه در آنها از روش استدلال عقلي به اثبات وجود خدا پرداخته شده بود. مي توان برهان صديقين را قوي ترين برهان در ميان براهين نظري دانست. اما ممكن است شما هنوز قانع نشده باشيد. ممكن است اصلا روش هاي عقل نظري را نپسنديد. در اين صورت شايد "برهان تجربه ديني" برهاني باشد كه شما به دنبال آن هستيد. البته براي اثبات خداوند از طريق برهان تجربه ديني 2 را پيش روي خود خواهيد داشت. نخست اينكه با توصي اولياء الهي به چنين تجربياتي دست يابيد (معرفت بي واسطه) و يا از طريق تجربيات اولياء الهي وجود خدا را براي خود اثبات كنيد (معرفت با واسطه).
هرچند توجه به تجربه هاي ديني امري مرسوم در سنت انديشه ديني ماست ولي هيچگاه به عنوان برهاني مستقل مورد استفاده فيلسوفان و متكلمان قرار نگرفت. خاستگاه اين برهان در انديشه متالهين غربي جاي دارد و علت بسط و پيشرفت آن حملات شديد فيلسوفان غربي (هيوم، كانت و ...) به توانايي هاي عقل نظري در باب اثبات وجود خداست. تجربه ديني، به معناي امروزي، از اصطلاحاتي است كه ويليام جيمز در كتاب "انواع تجارب ديني" بكار برده است. او گوهر دين را تجربه و احساس، و باورها و اعمال ديني را ترجمه آن مي داند. يكي از معرفت شناسان مشهور در بحث تجربه ديني ويليام آلستون (William Alston) است كه معتقد است "تجارب ديني" "باورهاي ديني" را موجه مي سازند.1
تجربه ديني براي كساني كه چنين حالاتي را تجربه كرده اند معرفتي بي واسطه است. براي مثال، گاهي شما از ديدن دود پي به آتش مي بريد (مثل برهان نظم، معجزه و ...) و گاهي با ديدن و لمس كردن آتش پي به وجود آن مي بريد. حتماً با اين امر موافقيد كه يقين حاصل از روش دوم بسيار قوي¬تر از روش نخست است. ولي فيلسوفان دين مدعي¬اند مي توان از طريق تجربه هاي ديني دينداران وجود خداوند را براي كساني كه از چنين تجربه هايي برخوردار نيستند نيز اثبات كرد.
اولين قدم براي فهم اين برهان، درك درست از معناي تجربه ديني است. هرچند در باره ماهيت تجربه ديني اختلاف نظر بسيار است ولي در اين نوشته كوتاه به اين اختلافات نمي پردازيم. براي درك اجمالي و البته درست از چنين تجربياتي، بايد بدانيم كساني كه مدعي داشتن تجربه هاي ديني هستند اين تجربه ها را چگونه و با چه ويژگي هايي توصيف مي كنند. تجربه در معناي كلي آن واقعه و حادثه اي است كه شخص (چه بعنوان انجام دهنده و عامل آن واقعه و چه بعنوان ناظر و بيننده آن واقعه) آن مواجهه اي مستقيم داشته و نسبت به آن آگاه است و منظور از تجربه ديني تجربه ايست است كه با تجربه هاي متعارف و معمولي بشر فرق داشته و شخص متعلّق اين تجربه را موجودي مافوق طبيعي مي داند (يعني خداوند يا موجودي مرتبط با خداوند).
مي توان با مراجعه به بيانات چنين افرادي تجربه ديني را به عنوان «آگاهي مستقيم و شخصي در مورد خود خدا و نه نشانه هاي او» داراي اين ويژگي ها دانست:
1- تجربه اي معنوي
2- متعلق آن موجودي فوق طبيعي باشد
3- تجربه در محدوده دين صورت مي گيرد و فاعل آن در توصيف حالات و تجارب خود از مفاهيم و تعابير ديني استفاده كند.2
يعني تجربه ديني تجربه اي است كه فاعل، آن را تجربه ديني مي داند. تجربه اي را ديني دانستن به اين معناست كه فاعل معتقد است ، تبيين طبيعي براي آن كافي نيست و آن تجربه فقط بر حسب تعاليم ديني سنت او، تبيين مي شود. يعني فاعل براي توصيف تجربه نياز به موجود فوق طبيعي دارد چرا كه آنها واقعا موجود فوق طبيعي را تجربه مي كنند.
سوال: تعداد افرادي كه از چنين تجربه هاي ديني برخوردارند. اين تجربه ها هر چند براي خود اين افراد حجت است اما چگونه اين تجربيات براي افرادي كه از چنين تجربياتي برخوردار نيستند نيز مي تواند حجت باشد؟
پاسخ: براي پاسخ به اين سوال، به مثال معروفي از سي دي براد (1971-1887) توجه كنيد.3 او از كساني است كه معتقد است مي توان با تجربه ديني خدا را اثبات كرد. به نظر براد "دين" شبيه "موسيقي" است. افراد كمي در جهان وجود دارند كه هيچ استعدادي در موسيقي نداشته باشند. در مقابل، تعداد كساني كه از استعداد فوق العده اي در موسثقي برخوردار بشند نيز بسيار اندك است. مگر چند نفر در عالم هستند كه مثل بتهون يا باخ درك موسيقيايي داشته باشند. حدفاصل اين دو گروه قليل، كثيري از مردمان عادي هستند كه طرفداران موسيقي به شمار مي روند و با توجه به اختلاف در سليقه ها و استعداداتشان، از موسيقي لذت مي برند. با توجه به اين مثال، براد مي گويد استعداد انسان ها در تجربه ديني نيز همانند موسيقي متفاوت است. بيشتر افراد در دسته "افراد معمولي" قرار دارند. حال با توجه به اين تقسيم بندي برهان تجربه ديني را مي توان چنين بيان كرد:
مقدمه (1): در ميان عرفا و قدّيسان، اتفاق نظر در باره واقعي بودن "تجربه ديني" وجود دارد (در باب علت اين اتفاق نظر نظريات بسيار متناقضي ارائه شده است و در اين برهان "وجود يك حقيقت" ملاك قرار گرفته است).
مقدمه (2): از اين اتفاق نظر مي توان بطور معقولي نتيجه گرفت كه آنچه آنها مشاهده كرده¬اند حقيقت دارد مگر اينكه با دليل موجهي براي ما اثبات شود كه آنها دچار توهمات خدشان هستند.
مقدمه (3): هيچ دليل موجه و معقولي براي اثبات موهوم بودن تجربه هاي عرفاني نداريم.
نتيجه: پس باور به اينكه تجربه هاي عرفاني و ديني واقعي هستند باور معقولي است. (يادمان باشد، همانطور كه در ابتداي مقاله اشاره كرديم، يكي از مدعيات فاعلان اين تجربه ها وجود يك موجود متعالي خدا يا موجود مرتبط به خدا¬ـ بود).
بنابراين ما به عنوان انسان هايي كه از تجربه هاي عميق ديني بي بهره ايم مي توانيم از تجربيات عرفا و اولياء خدا بطور معقول و موجه استنباط كنيم كه يك امر متعالي به نام خدا در عالم هستي وجود دارد. اين بدان معناست كه تجربه هاي ديني بطور مستقيم به كار فاعل هاي آنها مي آيند و بطور غيرمستقيم و استدلال به كار ما به عنوان انسان هاي معمولي مي آيند.
آيا خدا وجود دارد؟!
براهين وجود خدا (1)
سخن نخست: گزاره اي كه دست از سرتان بر نخواهد داشت!
بي ترديد مفهوم "خداوند" در زندگي همه ما ـ وقتي مي گويم همه ما منظورم همه انسانها به طور اعم، همه دينداران عموماً و همه مسلمانان به طور خاص است ـ نقش اساسي دارد. فهميدن اين نكته دشوار نيست. با نگاهي به نحوهي زندگي خود مي¬توانيد پي ببريد كه در صورت عدم اعتقاد به وجود خداوند چه تغييراتي در زندگي¬تان ايجاد مي¬شد.
مسلماً در آن صورت كارهايي را انجام مي¬داديد كه به دليل باور به وجود خداوند انجام نمي¬دهيد و نيز اعمالي را ترك مي¬كرديد كه به دليل اعتقاد به خداوند انجام مي¬دهيد. پس باور يا عدم باور به وجود خداوند يك گزاره بنيادين براي همه ما محسوب مي شود چرا كه زندگي ما در نسبت با گزاره (الف) "خدا وجود دارد" و گزاره (ب) "خدا وجود ندارد" دچار تغييرات بنياديني خواهد شد، به گونه اي كه هيچ گزاره ديگري از چنين تواني براي ايجاد تغيير در زندگي ما برخوردار نيست. بنابراين مواجه ما با اين گزاره بايد بسيار جدي و بنيادين باشد. براي چنين مواجه¬اي در همين ابتداي كار بايد به برخي سوالات اساسي پاسخ بدهيم.
البته يادآور مي شوم كه شما مي توانيد همچنان اين مسئله را جدّي نگرفته و به سادگي از كنار آن گذر كنيد ولي در اين صورت به ياد داشته باشيد كه بنيادي ترين مسئله زندگي خود را بي پاسخ رها كرده ايد! در زندگي روزمرّه بسيار مي بينيم كساني را كه چنين زندگي مي كنند و اين خيلي عجيب نيست كه شما هم يكي از همين افراد باشيد ولي حتما با من موافقيد كه اين گزاره دست از سر شما بر نخواهد داشت. هنگام خواب، در تنهايي و خلوت، زماني كه به ياد مرگ مي افتيد و ... باز از خود مي پرسيد آيا من به خدا اعتقاد دارم؟ چرا؟ پاسخ به اين چرا و چراهاي بعدي هدف نوشت? ما در اين بخش است. در سلسله مباحثي موجزه ـ البته نه ايجازي كه مخلّ دقت و صحت باشد ـ سعي مي كنم پاسخ فلاسفه و متكلمان به اين چراها را بيان كنم. شما در پايان اين مباحث بايد بتوانيد اعتقاد خود در بار? خداوند را مورد ارزيابي قرار دهيد و سوالات و نظرات خود را مطرح كنيد.
براي قدم نخست شما بايد به اين سوال پاسخ دهيد:
سوال 1: شما فكر مي كنيد گزاره "الف" صادق است يا گزاره "ب"؟ به عبارت ديگر، فكر مي كنيد خدا وجود دارد يا خير؟
پاسخ به سوال 1 مهم است، چرا كه بطور كلي، همه انسان هاي جهان با توجه به پاسخي كه به اين سوال ميدهند به دو قسم تقسيم مي شوند (البته اين تقسيم بندي مي تواند بسيار دقيق تر و با شقوق بيشتري انجام شود ولي براي مبحث ما همين مقدار كافي است): انسان هايي كه به خدا باور دارند (به بيان ديگر: خداباوران) و انسان هاي نامعتقد به خداوند(با بيان ديگر: بي¬خدايان).
امام حسين(عليهالسلام) در دعاي عرفه ميفرمايد:
چگونه از چيزي كه در وجودش به تو نيازمند است، به تو استدلال شود؟ آيا براي غير از تو ظهوري وجود دارد كه براي تو نباشد تا آشكار كننده تو باشد. تو كي غايب بودهاي تا دليل و راهنما نياز داشته باشي كه بر تو دلالت كند و كي دور بودهاي تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند. كور باد ديدهاي كه تو را با آن نشانهها، ديدهبان و نگهبان نبيند و زيانكار باد معامله بندهاي كه براي او، بهرهاي از دوستيات را قرار ندادهاي!
اگر شما گزاره "الف" را انتخاب كرده ايد يعني در گروه "خداباوران" قرار گرفته ايد و اگر گزاره "ب" را برگزيده ايد در گروه "بي خدايان" قرار داريد و من در هر دو صورت مي خواهم از پيگيري ادامه مطلب منصرف نشويد. كار ما هنوز تمام نشده است. چرا شما خداباوريد و يا چرا بي خدا؟ حتماً شما هم با من موافقيد كه پاسخ به سوال 1 هر چند لازم است ولي كافي نيست. يعني اگر كسي از شما سوال 1 را بپرسد و شما هر پاسخي به آن بدهيد، جاي پرسش ديگري (سوال2) باز است كه به همان انداز? سوال 1 حائز اهميت است. متاسفانه، بيشتر افراد دور و برمان پاسخي براي سوال 2 ندارند و به دلايل مختلف ـ اعم از دلايل رواني و غير رواني كه محل بحث آنها در اين بخش نيست ـ در طول زندگي خود از پاسخ به آن طفره مي روند. اگر بخواهم بدون استفاده از اصطلاحات تخصصي اين مطلب را بيان كنم بايد بگويم پاسخ سوال 1 صرفاً يك ادعاست(يك تصور) و براي موجه بودن آن نياز به دليل (يك تصديق) است. پس روشن شد هر انساني، چه خداباور و چه بي خدا، بي نياز از اين مباحث نيست.
سوال 2 : دليل شما براي اين كه فكر مي كنيد خدا وجود دارد يا وجود ندارد چيست؟
اما پيش از آن كه وارد مبحث "دلايل وجود خدا" شوم، ذكر چند نكته لازم است:
1. من ابتدائاً به دسته بندي دلايلي مي پردازم كه براي اثبات وجود خدا ارائه شده اند. سپس در نوشته هاي بعدي به هر يك از دلايل مي پردازم تا طولاني شدن مطالب باعث خستگي خاطر شما خواننده محترم نگردد.
2. مسلم است هر كدام از اين دلايل از نقاط قوت و ضعفي برخوردار است. برخي از آنها قوي تر و برخي ضعيفتر شمرده مي شوند و ذكر اين مطالب شايد در اين نوشته هاي مختصر ممكن نباشد. خواننده مي توان به بخش "براي مطالعه بيشتر" مراجعه كند. سعي بر اين است كه تمام دلايل ذكر شده و وارد اين مباحث تخصصي نشوم.
3. به نظر برخي از فيلسوفان و متكلمان، وجود خدا بديهي و بي نياز از دليل و به تعبيري فطري است. ايشان براي تاييد اين نظر خود به برخي آيات و روايات متوسل مي شوند. به عنوان مثال خداوند مي¬فرمايد:
"مگر درباره خدا، پديدآورنده آسمانها و زمين، ترديدي هست؟ (ابراهيم،10) يا آيه فطرت (روم،30)
و يا امام حسين(عليهالسلام) در دعاي عرفه ميفرمايد:
چگونه از چيزي كه در وجودش به تو نيازمند است، به تو استدلال شود؟ آيا براي غير از تو ظهوري وجود دارد كه براي تو نباشد تا آشكار كننده تو باشد. تو كي غايب بودهاي تا دليل و راهنما نياز داشته باشي كه بر تو دلالت كند و كي دور بودهاي تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند. كور باد ديدهاي كه تو را با آن نشانهها، ديدهبان و نگهبان نبيند و زيانكار باد معامله بندهاي كه براي او، بهرهاي از دوستيات را قرار ندادهاي!
در جهان غرب نيز برخي از متفكران نظير پلانتينگا بر اين عقيدهاند كه خدا، امري بديهي است و بداهتي مانند همه امور بديهي ديگر دارد؛ بنابراين، اثبات وجود او نيازي به استدلال و برهان ندارد. در مقالات پيش رو اين نظريه را در ذيل "براهين فطري" ذكر خواهم كرد.
4. از آنجا كه در اين درگاه اينترنتي مطالب بطور خلاصه و مجمل بيان مي شود، در پايان هر بخش تحت عنوان "براي مطالعه بيشتر" منابعي را معرفي مي كنم تا خواننده شتاق بتواند مطالب را بسيار دقيق تر و مبسوط دنبال كند.
دسته بدي براهين وجود خداوند
دلايلي كه بدون مراجعه به عالم خارج و اصطلاحاً پيشيني به اثبات وجود خدا مي پردازند و دلايلي كه با رجوع به عالم خارج به اين مهم نائل مي شوند:
براهين پيشيني (از راه مفهوم خدا به اثبات آن مي پردازند):
1. برهان صديقين 2. برهان وجودي 3. برهان فطري 4. برهان تجربه ديني 5. برهان اخلاقي 6. برهان معقوليت 1. برهان علّي 2. برهان امكان و وجوب 3. برهان نظم 4. برهان حركت 5. برهان معجزه
حل شبهه آدم و آدمخوار
در مقالات پيشين اشاره كرديم كه بر مبناي نصوص ديني، تحقق معاد جسماني قطعي است و اصل معاد و زندگي پس از مرگ يكي از اصول اعتقادي ما مسلمانان است. اين اصل در دين اسلام از چنان جايگاهي برخوردار است كه عدم اعتقاد بدان، موجب كفر و خروج از اسلام ميگردد. اما هميشه در طول تاريخ مسئلهي معاد جسماني مسئلهاي چالش برانگيز بوده است. چالشهايي مانند «امتناع اعاده معدوم»، «امتناع رجوع روح به بدن پس از جدايي»، «يكي دانستن معاد جسماني با تناسخ»، «شبهه آكل و مأكول» و ... هميشه مسئله معاد جسماني و فهم درست آن را تهديد كردهاند. در اين مقاله و مقالات پيش رو به برخي از اين اشكالها پاسخ ميگوييم.
يكي از قديميترين ايرادهايي كه به مسئله معاد وارد شده است شبهه اي ست كه با عنوان شبهه «آكل و مأكول» مطرح شده است. البته اين شبهه همانطور كه اشاره شد، بر معاد جسماني وارد است و كساني كه قائل به معاد روحاني (فقط روحاني) هستند گرفتار اين اشكال نميشوند. فلاسفه عموماً در اينكه «نفس ناطقه» باقي است و معدوم نميشود و به نشئه ديگر منتقل ميگردد، اتفاق نظر دارند. همچنين همگي قبول دارند كه بدن انسان، پس از قطع تعلق از نفس، فاسد ميگردد، يعني تجزيه شده و به چرخه مواد باز ميگردد. اختلاف نظر فلاسفه در چگونگي اعاده بدن انسان پس از فاسد شدن، است.
قبلاً نيز گفته بوديم كه دربارهي چگونگي معاد سه نظريه وجود دارد: غالب متكلمين بر اين باورند كه معاد، بازگشت ارواح و نفوس انساني به ابدان عنصري است. عدهي ديگر معاد را بازگشت ارواح ميدانستهاند. به نظر اين عده، بازگشت جسم عنصري و بدن دنيوي را بيمعني تلقي نمودهاند.
بنابراين معاد عبارت است از بازگشت نفوس به سوي خداوند (مطهري، معاد، ص23). عدهي ديگر در عين اينكه معاد را رجوع ارواح به سوي پروردگار دانستهاند، اما كيفيت آن را جسماني ميدانند.
شبهه آكل و مأكول بر معتقدين به معاد جسماني وارد ميشود، زيرا معتقدان به معاد جسماني ميگويند انسانها در روز حشر با بدنهاي دنيوي يا مثالي محشور ميشوند. با اين حساب اگر بتوان شرايطي را نشان داد كه در آن تمايز بدن انسانها از بين برود، معاد جسماني با مشكل مواجه ميشود.
براي مثال، فرض كنيد بتوانيم انساني را تصور كنيم مثل انسانهاي آدمخوار كه از گوشت انسان ديگري تغذيه ميكند. به اين ترتيب همه يا قسمتي از بدن انسان اولي (مأكول) جزء بدن انسان آدمخوار (آكل) ميشود. آيا اجزاي بدن انسان مأكول در رستاخيز از انسان آكل جدا ميشود، يا نميشود؟ اگر بگوييم ميشود بدن انسان آكل ناقص ميگردد و اگر بگوييم نميشود بدن انسان مأكول ناقص ميشود. اين اتفاق (تركيب بدن آكل و مأكول) در طبيعت نيز اتفاق ميافتد. در چرخه طبيعت نيز بدن انسانهاي مرده بخشي از بدن انسانهاي زنده ميشود. بدن انسانهائي كه از دنيا ميروند به مرور زمان تبديل به خاك ميشود، خاكها جزء زمين ميگردد، و از طريق جذب ريشه درختان تدريجاً تبديل به گياه يا ميوه ميشود و انسانهاي ديگري از آنها تغذيه ميكنند، و يا حيواناتي از آن استفاده ميكنند كه بعداً انسان گوشت آن حيوانات را ميخورد، بنا بر اين اجزاي بدنهاي پيشين از اين طريق جزء بدن انسانهاي بعد ميشود. به اين ترتيب معاد جسماني دچار مشكل ميشود، چرا كه ديگر بدنها از يكديگر تمايزي ندارند تا معتقد شويم هر شخصي با بدن خود در قيامت محشور خواهد شد.
ملاصدرا، معتقد بود هيچكدام از فلاسفه پيشين نتوانسته است از عهدهي تبيين اين مسئله به خوبي برآيد. او مدعي است كه مطالب مربوط به معاد جسماني در اثر تزكيه و تصفيه نفس براي ضمير او حاصل شده است
پاسخ به شبهه آكل و مأكول
برخي از انديشمندان اسلامي براي حل اين شبهه، به تمايز ميان اجزاء اصلي و غير اصلي بدن انسان متوسل شدند. اجزاء اصلي هيچگاه تغيير نميكنند و به همين دليل هيچگاه جذب بدن ديگري نميشود! و اجزاء غير اصلي هر چند متغير هستند ولي خللي به مسئلهي معاد وارد نميكنند، زيرا در روز حشر انسانها با اجزاء اصلي خود محشور ميشوند. اين پاسخ كه برگرفته از مدل جوهر ـ عرض در فلسفه اسلامي است با يافتههاي علم جديد همخوان نيست. علم امروزه ثابت كرده است كه همه اجزاء بدن انسان در معرض تحول و تغيير قرار دارند. به همين دليل اين پاسخ، نميتواند پاسخ قانع كنندهاي باشد. فلاسفه در ماهيت و چگونگي معاد جسماني راههاي متفاوتي را پيمودهاند. براي پاسخ به شبهه آكل و مأكول، نظريه معاد جسماني صدرالمتالهين را ذكر ميكنيم:
ملاصدرا، معتقد بود هيچكدام از فلاسفه پيشين نتوانسته است از عهدهي تبيين اين مسئله به خوبي برآيد. او مدعي است كه مطالب مربوط به معاد جسماني در اثر تزكيه و تصفيه نفس براي ضمير او حاصل شده است (صدرالدين شيرازي، 1380، ص469).
صدرا براي حل مسئلهي معاد جسماني از اصولي كمك ميگيرد كه براي آشنايان با فلسفه او آشناست؛ اصالت وجود، عينيت تشخص و وجود، تشكيك وجود، حركت جوهري و ... . توضيح نظريه صدرالمتالهين به علت اينكه نياز به بيان اصطلاحات تخصصي دارد كمي پيچيده است. اما در اينجا خلاصه آن را به طور ساده بيان ميكنيم و علاقهمندان ميتوانند از كتب تخصصي آن را پيگيري كنند.
در فلسفه اسلامي، هر شيئي از تركيب ماده و صورت تشكيل شده است. از نظر فلاسفه تمام حقيقت يك شيء، صورت آن است. رابطه ماده و صورت از نظر ملاصدرا رابطه كمال و نقص است. ماده ناقص است و صورت، تام. از اين رو، ماده محتاج صورت است، اما صورت از نظر وجودي نيازمند ماده نيست. پس اگر صورت يك شيء باقي باشد بدون اينكه ماده آن باقي باشد، خللي به شيئيت آن وارد نميشود. به عنوان مثال، آنچه شمشير را شمشير ميكند، تيزي آن است نه فلز موجود در آن. به همين ترتيب، آنچه حيوان را حيوان ميكند، نفسش است نه جسد آن. به نظر ملاصدرا، شبهه آمل و مأكول زماني وارد است كه بخواهيم همين بدن خاكي را در قيامت نيز داشته باشيم، در صورتي كه انسانها در قيامت صاحب بدن مثالي هستند (در مقالات پيشين ويژگيهاي بدن مثالي را توضيح داديم) و نه بدن خاكي. با اين سخن از سويي، شبهه آكل و مأكول وارد نيست و از سويي ديگر ميتوان گفت كه انسانها در قيامت همان هستند كه در دنيا بودهاند.
يك عمل نيروزا و ضد افسردگي!
گاهي وقتا آدم حس بدي داره هيچ چيزي آرومش نمي كنه ،دنبال يه بهانه است دنبال اينه كه يه كاري بكنه ...،يه كاري كه يه كم سر حال بشه و به قول بچه ها مي خواد يه چيزي بزنه روشن شه اما نميدونه اون چيه...
مخصوصا وقتي گرفتگي روحي باشه مشكل سخت تر ميشه چون راهكارش سخت تر ميشه چون واقعا نميشه تشخيص داد كه اين گرفتگي ناشي از چيست؟
گاهي دوست داري گريه كني فرياد بزني و يا كسي رو گير بياري كه عقده دلت رو روش خالي كني و يا حتي كاش كسي بود كه بهت مي گفت مشكلت چيه ؟
بعضي ها كارهايي ميكنن كه نه تنها حالشون بهتر نميشه كه بدتر هم ميشه مثلا يك سيگار بر ميدارن و با ژست خاصي كه انگار غم عالم سرشون باريده دود راه ميندازن و در واقع از خودشون انتقام ميگيرين و بعضي ها ابرو در هم ميكشن و دنبال مقصر مي گردند و هر لحظه اخمشون عميق تر ميشه چون يه دو سه نفري رو پيدا كردن و الان توي ذهنشون براش محكمه راه انداختند و به اشد مجازات محكومشون ميكنن كه شايد دلشون خنك بشه.... اما نه انگار اينا هم نشد .
دوستي وقتي اين حالت بهش دست ميداد يه گوشه كز مي كرد و ناله هاي جانسوزي مي زد وقتي ازش مي پرسيديم چي شده با صداي خسته و رنجوري ميگفت روحم درد ميكنه نميدونم چكارش كنم .
بعضي ها هم يه راه خوب بلدند نه كسي رو مقصر ميدونن و نه روزگار رو لعن و نفرين ميكنن بلكه سعي ميكنن بدونن اين كسالت و كلافگي از كجا شروع شد چه چيز باعثش شده ميگردند و وقتي پيداش كردند دنبال درمانش ميرن.
شايد بشه گفت يه دوپينگ روحي ميكنن كه سريعا روشن بشن ميرن پيش كسي كه دوستشون داره با تمام وجود و ازش ميخوان دست نوازشي روي سرشون بكشه مرهم زخمشون رو ميگيرن و آروم ميشن، بعد شارژ ميشن توپ توپ ... حالا تو آسمون ها هستند و ميخان پرواز كنن .
بله اونا ميرن يه گوشه به خداي خوب و مهربون ميگن كه اشتباه كردند ميگن كه ميدونند اين شرايط رو خودشون رقم زدند و ميگن كه الان چاره اي ندارند و كسي نميدونه بايد چكار كنند ميگن امديم بگيم اشتباه كرديم غلط كرديم متوجه نبوديم الآن كمكمون كن و هنوز حرفاشون تموم نشده و اشكاي گرمشون خشك نشده كه آرامش مثل آمپولي كه آرام به رگ هاشون تزريق بشه وارد خونشون ميشه و راحت ميشن راحت راحت ...
دوستي ميگفت من هر وقت يه اشتباهي مي كنم روم نميشه با خدا حرف بزنم اما در نهايت چاره اي ندارم مثل بچه هايي كه به حرف مادرشون گوش نميدن و يه بلايي سر خودشون ميارن اما باز ناچار به آغوش خود مادر پناه ميبرن منم ميرم پيش خدا و بهش ميگم اين چيزهارو من خراب كردم و ناتوان تر از اونيم كه بتونم درستش كنم ميشه خواهش كمكم كني و قسم ميخورد كه هميشه بلا استثناء جواب گرفته و مي گفت در عجبم چرا مردم ميخان به تنهايي مشكلاتشون رو حل كنند آخه مگه ميشه ؟؟!
پس مشخص شد يه چيزي هست به اسم توبه كه بيشتر از هر دوپينگ و سيگار و ... باعث آرامش روح ميشه و نه تنها گناه نداره بلكه ثواب هم دارو و آدم رو تا انسانيت كامل تا خدايي شدن پيش ميبره ميگي نه ببين خود خدا چقدر در مورد توبه صحبت كرده و ببين چقدر كساني كه اهل توبه اند پيش خدا عزيز هستند.
ثمرات توبه
توبه، آثار و بركات ارزشمند و فراواني دارد. كسي كه موفّق ميشود به حالت نوراني توبه دست يابد، ثمرات بينظيري در زندگي و نيز در سلوك معنوي خويش مشاهده ميكند كه بدون توبه امكان تحقّق آن وجود ندارد.
پروردگار عالم به كسي كه توبة واقعي كند يا تصميم آن را داشته باشد، سلام ميكند و رحمت خويش را شامل حال وي مينمايد:
«وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيم» [1]
و چون كسانى كه به آيات ما ايمان مىآورند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته، كه هر كس از شما به نادانى عمل بدى كند آنگاه بعد از آن توبه كند و به اصلاح (كار خود) پردازد، بىترديد خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.
خداوند متعال بندهاي كه به سوي او باز گردد و پشيمان و سرافكنده باشد را دوست دارد و او را مطهّر ميداند؛ يعني بهترينِ درجات را به چنين بندهاي عطا ميفرمايد:
«انِّ اللهَ يُحبُّ التِّوّابينَ وَ يُحبُّ الْمُتَطَهِّرينَ» [2] ؛خداوند توبه كاران و پاكيزگان را دوست ميدارد.
نكتة ظريفيكه در اين آيه نهفته، اين است كه خداي سبحان، توبهكننده را پاك و پاكيزه ميكند و آنگاه به او محبّت ميورزد و در واقع ميتوان گفت: كسيكه توبه كند، محبوب خداوند تعالي ميشود كه اين، مقام بسيار والايي است:
«إِذَا تَابَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ»[3]
چون بنده توبة نصوح كند خداوند او را دوست دارد.
البته محبّت نميتواند يك طرفه باشد؛ وقتي بندهاي محبوب خداي مهربان شد، قطعاً او نيز خداي خويش را دوست ميدارد و به او عشق ميورزد و محبّت بين بنده و خدا، دو طرفه ميشود و چنانچه بنده، با گناه و نافرماني خداوند، به اين محبّت ضربه نزند، تا آخر عمر بر شدّت آن افزوده خواهد شد. بندهاي كه قلبش سرشار از محبّت الهي است، لحظهاي نميتواند از ياد خدا غافل شود و قدمي در مسير غير رضاي حقتعالي بردارد. چنين بندهاي پروردگار خود را طلبيده است و به سمت او حركت كرده و او را يافته است و كسي كه خودِ خداوند را به دست بياورد، هرگز از دست نخواهد داد. در حديث قدسي از خداوند تعالي نقل شده است كه ميفرمايد:
«أنِّي حَبِيبُ مَنْ أَحَبَّنِي وَ جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُونِسٌ لِمَنْ أَنِسَ بِذِكْرِي وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِي وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِي ... مَنْ طَلَبَنِي بِالْحَقِّ وَجَدَنِي»[4]
من دوست كسى هستم كه مرا دوست بدارد و همنشينم با كسى كه با من همنشينى كند و انس دارم با كسى كه با من مأنوس است. همراهى و مصاحبت دارم با كسى كه با من مصاحبت دارد. انتخاب ميكنم كسى را كه مرا انتخاب نمايد... هر كسى حقيقتاً من را بجويد، مرا مىيابد.
درهاي رحمت الهي در دنيا و آخرت به سوي كسي كه در درگاه الهي سرافكنده، شرمنده و خجالت زده شود و اظهار ندامت كند، گشوده ميشود:
«الْمُؤْمِنُ إِذَا تَابَ وَ نَدِمَ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الرَّحْمَةِ»[5]
مؤمن چون توبه كند و پشيمان شود، خداوند در دنيا و آخرت هزار در از رحمت بر وى بگشايد.
خداوند سبحان، نسبت به بندهاي كه به سوي او بازگردد، رئوف و مهربان است:
«وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحيمٌ وَدُودٌ» [6]
و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و آنگاه به او بازگرديد، كه پروردگار من مهربان و دوستدار [تائبان] است.
بنابراين، تائب توجّه خداي متعال را به سوي خود جلب ميكند و معلوم است كسي كه مورد توجّه حقتعالي واقع شود، به چه مقاماتي دست خواهد يافت؛ نظر عنايت خداوند بهسوي چنين كسي است و در دنيا و آخرت سربلند خواهد شد.
«فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» [7]
پس هر كس پس از ستمش توبه كند و كار خود را به صلاح آورد، خداوند بر او توجّه مىكند و توبهاش را مىپذيرد، كه حقّا خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.
پي نوشت ها
[1]. انعام / 54
2. بقره / 222
3 الكافي، ج 2، ص 436
4. بحارالانوار، ج 67، ص 26
5. جامع الاخبار، ص 87
6. هود / 90
7. مائده / 39
گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است
توبه كردن آسان نيست و حتي از ترك گناه هم سختتر است. ولي بدانيم كه بايد به سوي خداوند برگرديم و توبه كنيم اما توبه را كه حقيقتاً بين ما و گناه فاصله بيندازد و ما را به سوي پروردگار خوش رجعت دهد .
ماه مبارك رمضان، ماه نزول قرآن و به فرموده اهل بيت عليهم السّلام بهار آن است. اگرچه تلاوت آيات قرآن و حتي نگاه كردن به صفحات قرآن كريم نيز داراي اجر و پاداش الهي است؛ اما تدبّر در آيات قرآن دستور اكيد خود قرآن و سفارش جدي پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم و ائمه اطهار عليهم السّلام است، تا جايي كه فرمودهاند در تلاوت قرآني كه همراه با تدبر نباشد، خيري نيست.
توبه؛ بازگشت به سوي خداوند
آيه 90 سوره «هود» ميفرمايد: «وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ»؛ از پروردگار خود آمرزش بطلبيد و به سوي او باز گرديد كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه كار) است.
با نگاهي به آيات قبل و بعد اين آيه شريفه متوجه ميشويم كه اين آيه نقل قول حضرت شعيب است كه قوم خود را به آمرزش و توبه دعوت ميكند. مسلم است كه اين دعوت خاص قوم اين پيامبر رسمي نيست و تمام انبياء امت خود را به بازگشت به سوي خداوند دعوت كردهاند.
«توبه» در لغت به معناي «بازگشت و رجوع» است. برخي علما سخت از آن به «الرجوع من الذنب» ياد كردهاند يعني توبه بازگشت از گناه است.(1) برخي نيز از «توبه» به بازگشت به سوي خدا« تعبير كردهاند.(2)
توبه به سوي خداوند
اگر توبه را به معناي «رجوع به خدا» بدانيم بايد گفت توبه هميشگي و دائمي است و انسان بايد همواره در حال توبه به سوي خداوند باشد.
از رسول مكرم اسلام(ص) نقل است كه فرمودند: «اي مردم، پيش خداي خود، توبه كنيد، زيرا من روزي صدبار توبه ميكنم!»(3) توبه در اين معنا همان «انابه» است؛ زيرا معناي «انابه» نيز «بازگشت به سوي خداست». قرآن كريم درباره حضرت ابراهيم(ع) ميگويد: «اين كه ابراهيم لحليم؛ آواه منيب»(4) كه مينب در اين آيه شريفه، معناي انابه كننده و كسي است كه بسيار به سوي خداوند بازگشت ميكند و دائماً در حال رجوع به سوي خداست.
اما توبه در مرحله پايينتر به معناي «بازگشت از گناه» است كه البته منافاتي با معناي قبلي ندارد زيرا توبه كننده در حقيقت از گناه و عصيان خويش به سوي حضرت حق رجوع ميكند. ولي بايد بدانيم توبه شرايطي دارد كه مهمترين آن «پشيماني از گناه است.» مرحوم شهيد استاد مطهري در اين باره مينويسد: «برخي ميان صيغه توبه و خود توبه اشتباه ميكنند. توبه يعني پشيماني شديد از گناه، تصميم اكيد بر تكرار نكردن گناه و بازگشت به سوي حقيقت. اين، يك لفظ بيانگر دارد كه ميگوييم: «استغفرا..... ربي و اتوب اليه» ولي خود اين كه توبه نيست...»(5)
توبه دو سو دارد؛ يك سو بنده گنهكار است كه از گناه خويش به سوي حضرت حق توبه و رجوع مينمايد و طرف ديگر خداوند است كه با نظر رحمتش به سوي بنده رجوع كرده و او را ميپذيرد. لذاست كه قرآن كريم خداوند را «نواب» به معناي بسيار توبه پذير معرفي ميكند. در حديثي قدسي آمده است كه حضرت حق - جل و علا - خطاب به داوود پيامبر(ع) فرمود: «يا داوود تشر المذنبين ابن اقبل التوبه.»(6) يعني اي داود گنهكاران را بشارت بده كه من توبه را قبول كرده و ميپذيرم.
بايد بدانيم كه اگر توبه درست و با شرايط كامل انجام شود و واقعاً توبه كار، هيجان و نادم باشد و قصه بر ترك هميشگي گناه خويش كرده باشد، پس از توبه مانند كسي است كه گناهي مرتكب نشده است. روايت مشهوري است كه: «اتائب من اذنب فمن لاذنب كه: توبه كننده از گناه مانند كسي است كه گناهي مرتكب نشده است.»(7) قرآن كريم هم در آيه 70 سوره فرقان صراحتاً اعلام ميكند كه اگر كسي توبه كند و ايمان آورد و عمل نيكو انجام دهد، حضرت حق تمام گناهانش را به حسنات تبديل ميكند! اما همه اينها در صورتي كه «توبه» حقيقي باشد و شرايطش رعايت شده باشد كه قطعاً كار سختي است و با گفتن چند ذكر و خواندن چند صفحه دعا و حتي ريختن چند قطره اشك، حاصل نميشود. بايد باور كنيم كه توبه كردن كار آساني نيست و ترك هميشگي گناه و رجوع هميشگي از گناه به سوي خدا، كار آساني نيست. تا جايي كه در روايات فرمودهاند: «ترك الخطئية اسير من طلب التوبه: ترك گناه آسانتر از توبه كردن است.»(8)
اين روايت نشان ميدهد توبه كردن آسان نيست و حتي از ترك گناه هم سختتر است. ولي بدانيم كه بايد به سوي خداوند برگرديم و توبه كنيم اما توبه را كه حقيقتاً بين ما و گناه فاصله بيندازد و ما را به سوي پروردگار خوش رجعت دهد.
پينوشتها:
1- لسان العرب ، ج 1 ، ص 233
2- مجمع البحرين، ج 2، ص 14
3- ترجمه مجمعالبيان، ج 17، ص 129
4- سوره مباركه هود ، آيه 75
5- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 13، ص 362
6- الكافي، ج 2، ص 314
7- الكافي ، ج 2، ص 435 ،يا همان، ص 435
8- الكافي، ج 2، ص 451 ، يا همان، ص451
ابزارهاي شيطان در جنگ نرم
ابزار شيطان به قدري گسترده است كه از سوژههاي مذهبي هم نميگذرد و از مذهب عليه مذهب خرج ميكند همانطور كه خود شيطان براي گمراه كردن آدم و حوا قسم ياد ميكند كه من از ناصحين هستم . بالا بردن انديشه ديني، تقويت ايمان و باورهاي ديني و زدودن حب دنيا مهمترين راههاي مقابله با جنگ نرم شيطان و پيروانش است. هر چند كه اصطلاح "جنگ نرم" جديد است اما سابقه محتوايي آن به خلقت اوليه آدم برمي گردد و تا آدمي بر دنيا است اين مسأله ادامه دارد. از حضرت آدم ابوالبشر تلاش بيگانه و دشمني به نام «ابليس» وجود دارد كه قرآن از آن پرده برداري كرده و در آيات مختلف نسبت به حيلههاي او هشدار ميدهد و به بني آدم در بيان داستان حيله شيطان نسبت به آدم خطاب ميكند: يا بَني آدَمَ لايفتِننّكُمُ الشيطان كَماخرَجَ اَبَوَيكُم مِنَ الجَنةِ... اي فرزندان آدم، زنهار تا شيطان شما را مفتون نكند، آنگونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند. در ادامه همين آيه قرآن ميفرمايد... ينزعُ عَنهُمَا لِباسَهُمَا... يعني شيطان ميخواهد لباس انسان را در آورد و آدمي را از تقوا عريان كند اينجا لباس نمادي از ايمان و تقواست. تمام آيات قرآن به شيطان و قبيلهاش اشاره كرده است و حتي از يك حقيقت ديگري پرده بر ميدارد و در آيه 112 سوره انعام ميفرمايد: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِي عَدُوًّا شَياطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ...» ما براي هر پيغمبري دشمني را از شياطين انس و جن قرار داديم. اينجا شخص پيغمبر مطرح نيست بلكه هر دين و تبليغي كه هر پيامبري ميآورد مورد اين هجمه شيطاني است و هر حلقومي كه نداي حق طلبي سر ميدهد قرآن ميفرمايد كنار آن دشمنش هم هست و ميخواهد آن لباس معنوي كه بر بدن انسان شايسته قامت وجود انساني است را بركند. قرآن به ابزار، سربازان، جهتهاي شيطان هم اشاره دارد و در آيه 17 سوره اعراف از قول شيطان آمده است: «ثُمَّ لآتِينَّهُم مِّن بَينِ أَيدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ ... » ؛ انسان از هيچ جهتي مصونيت ندارد و يك دعواي همه جانبه و بدون مرز است و انسان در معرض اين ميدان گسترده درگيري است. شيطان در اعتراض به خداوند ميگويد كه همه فرزندان آدم مگر تعداد اندكي را (مخلصين) گمراه ميكنم و خدا هم ميگويد تو هم برو هر مقدار كه ميتواني با هر ابزاري اين كار را بكن اما بدان من، تو را و پيروانت را فرداي قيامت به جهنم مياندازم؛ و سخن خدا اين است كه من تو و ابزار و راههايت را به بشر معرفي ميكنم. ابزار شيطان به قدري گسترده است كه از سوژههاي مذهبي هم نميگذرد و از مذهب عليه مذهب خرج ميكند همانطور كه خود شيطان براي گمراه كردن آدم و حوا قسم ياد ميكند كه من از ناصحين هستم و«َقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (اعراف 21). يكي ديگر از ابزار جنگ نرم شيطان، تزيين و تبليغ است؛ وقتي خدا ميفرمايد با صوت و حرفهايت جذب بكن يعني صوت نماد تبليغ است و با حرفهايت آنها را بخوان. يك نمونه از تزيينات شيطاني، مسجد "ضرار" است اين مسجد را كمينگاهي عليه خدا و پيامبر قرار دادند كه قرآن در آيه 107 سوره توبه بدان اشاره كرده است و آن مسجد را مايه زيان و كفر و پراكندگي ميان مؤمنان ميخواند و ميفرمايد: اين مسجد كمينگاهي است براي كسي كه قبلا با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند ياد ميكنند كه جز نيكي قصدي نداشتيم و[لي] خدا گواهي ميدهد كه آنان قطعا دروغگو هستند. مفسرين نقل كرده اند كه بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را ساخته، به نزد رسول خدا (ص) فرستادند تا تشريف آورده، در آن نماز بگزارد، رسول خدا (ص) آن مسجد را افتتاح فرمود، جماعتى از منافقين از بنى غنم بن عوف برايشان حسد برده، با خود گفتند: ما نيز مسجدى مى سازيم و در آن نماز مى گزاريم، و ديگر به جماعت محمد (ص) حاضر نمى شويم. پس از آنكه از كار آن فارغ شدند نزد رسول خدا (ص) آمده، در حالى كه آن جناب آماده سفر به تبوك مى شد، به عرضش رساندند: يا رسول اللَّه! ما براى افراد مريض و كسانى كه كارشان زياد است و نمى توانند راه دورى طى نموده تا مسجد شما بيايند، و نيز براى شبهاى بارانى و شبهاى زمستان مسجدى ساخته ايم و ميل داريم بدانجا تشريف آورده، در آن نماز بگزارى، و براى ما به بركت دعا فرمايى. حضرت فرمود: من الان سر راه سفرم، اگر ان شاء اللَّه برگشتم به محله شما مى آيم و در مسجد شما نماز مى گزارم، ولى وقتى از سفر تبوك برگشت اين آيات نازل شد، و وضع آن مسجد را روشن نمود. رسول خدا (ص) عاصم بن عوف عجلانى و مالك بن دخشم را كه از قبيله بنى عمرو بن عوف بود فرستاد و به ايشان فرمود: به اين مسجدى كه مردمى ظالم آنجا را ساخته اند برويد، و خرابش نموده آن را آتش بزنيد. و در روايت ديگرى آمده كه عمار ياسر و وحشى را فرستاد و آن دو آن مسجد را آتش زدند، و دستور داد تا جاى آن را خاكروبه دان نموده، كثافات محل را در آنجا بريزند. علامه ي طباطبايي (ره): و در روايت قمى آمده كه: آن جناب مالك بن دخشم خزاعى، و عامر بن عدى از قبيله بنى عمرو بن عوف را فرستاد، و مالك بدانجا شده به عامر گفت: صبر كن تا من از منزل آتشى بياورم، پس به درون خانه خويش شده آتشى بياورد و به سقف مسجد كه از شاخ و برگ خرما پوشيده بود افكند، همچنين سوختنى هاى داخل مسجد را آتش بزد و مردم آن مسجد متفرق شدند، و زيد بن حارثه هم چنان نشست تا مسجد به كلى بسوخت، آن گاه دستور داد تا چهار ديوارش را خراب كردند. يكي از مهمترين مسائل براي مصونيت انسان در برابر اين هجمه ها، بالا بردن سطح معلومات ديني است و بارها قرآن ميفرمايد" الذين لايعلمون " و آنهايي كه نميدانند فريب ميخورند. جهل و ناآگاهي مايهاي براي فريب انسانها است . بالا بردن دانش ديني و تقويت ايمان در مقابل اين جنگ نرم بسيار مؤثر است چراكه قرآن ميفرمايد: «إِنَّهُ لَيسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَي رَبِّهِمْ يتَوَكَّلُونَ »(نحل 99) ؛ شيطان را بر كساني كه ايمان آورده و بر خدا توكل ميكنند تسلطي نيست. و در ادامه ميفرمايد: «انَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَي الَّذِينَ يتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» ؛ تسلط شيطان (اعم از شياطين جن و انس) تنها بر كساني است كه ولايت او را پذيرفتند... پس انسان است كه اگر سطح آگاهي ديني خود را بالاببرد و باور و ايمان خود را تقويت كند در برابر تزوير، تزيين، تلبيس، اغواگري و ...كه از ابزارهاي جنگ نرم شيطان است مصون ميمانند. نكته بسيار مهمي كه قرآن از آن به عنوان مركز خطر در حوزه جنگ نرم شيطان ياد ميكند "حب دنيا" است. كساني كه حتي اطلاعات ديني و باور ايماني بالا داشته باشند اما اگر مشكلي به عنوان حب دنيا و نفس داشته باشند آن باور قلبي ديگر نميتواند به تنهايي او را مصون بدارد. خبر آن مرد را به رايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم و او از آن علم عاري گشت و شيطان در پياش افتاد و در زمره گمراهان در آمد. و اگر ميخواستيم قدر او را به وسيله آن [آيات] بالا ميبرديم اما او به زمين [=دنيا] گراييد و از هواي نفس خود پيروي كرد... نكته سوم اينكه ما بايد ريشه دنياطلبي را از درون بركنيم چون اگر اين مسئله در كام انسان شيرين بيفتد ديگر اين انسان نه تنها در جنگ نرم شكست ميخورد بلكه خود متولي جنگ نرم ميشود چنانكه آيه 113 سوره انعام خود بهترين نمونهاي است كه در اين باب ميتوان بدان اشاره كرد. خداوند در اين آيه ميفرمايد: «وَلِتَصْغَي إِلَيهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ...» ؛ وقتي انسان سر خود را ميگرداند كه چيزي را گوش دهد ميگويند "اصغاء" كه بالاتر از "استماع "و گوش دادن است. به اين وسوسههاي جنگ نرم چه كساني گوش ميدهند؟ دل كساني به اين سمت منحرف ميشود كه ايمان به آخرت ندارند. شايد برخي از حيث انديشهاي به آخرت معترف باشند اما باور عملي به آخرت ندارند و اين آدم ديگر بيمه نيست و اگر از لحاظ اطلاعات ديني و قرآني هم بالا باشد اما چون مشكلي از اين دست داشته باشد حتما او در اين جنگ نرم شكست ميخورد.
مفهوم جنگ نرم
شيطان در جنگ نرم در پي بركندن لباس تقوا از آدمي است
ابزار شيطان در جنگ نرم
ماجراي مسجد ضرار
راهكارهاي مقابله با جنگ نرم
درآمد مهم نيست،فقط ازدواج كنيد!
در اين كتاب تاكيد مستقيمي بر تعداد فرزندان نشده،اما تشويق بر فرزندآوري به وضوح وجود دارد.
سياستهاي دولت در افزايش فرزند با عدم وجود فصلي كه به بهداشت جنسي و راههاي مقابله با بارداري پرداخته باشد در اين كتاب ديده ميشود.
"روانشناسي ازدواج و شكوه همسري" ، كتابي است كه به سفارش مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري منتشر شده است و مسئولان اين مركز مي گويند كه قرار است به زودي جايگزين درس"جمعيت و تنظيم خانواده" شود و در دانشگاهها تدريس شود. مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري اعلام كرده است وجود برخي نقايص در سرفصلهاي درس تنظيم خانواده عامل جايگزيني آن با كتاب شكوه همسري است اما بررسي كتاب" روان شناسي ازدواج و شكوه همسري" نشان مي دهد كه اين كتاب نيز بينقص نيست. اين كتاب در واقع به نوعي تبليغ ازدواج نيمه مستقل است و در اين كتاب بدون توجه به وظايف دولت در قبال ازدواج جوانان و واگذاري مسئوليت ازدواج جوانان بر گردن پدر و مادرها، از دانشجويان خواسته شده كه اگر زوج مورد نظر خود را يافتند، نگران مسائل اقتصادي نباشند و ازدواج كنند. همچنين در اين كتاب هيچ نشاني از بهداشت جنسي و راههاي جلوگيري از بارداري وجود ندارد و نويسنده (غلامعلي افروز) به اين مساله توجه نكرده است كه جواناني كه به صورت نيمه مستقل ازدواج مي كنند بايد راههاي جلوگيري از بارداري را بدانند زيرا درغير اين صورت پدر و مادرهاي اين جوانان مجبور هستند بار نوه هاي خود را هم به دوش بكشند!
مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري چندي پيش اعلام كرد كه كتابي به نام "روان شناسي ازدواج و شكوه همسري" قرار است به جاي كتاب جمعيت و تنظيم خانواده در دانشگاههاي كشور تدريس شود اما بعد از اعلام اين مطلب از سوي مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري، واكنشهاي گوناگوني نسبت به تغيير اين واحد درسي مطرح شد.
وقتي زهرا سجادي، معاون آموزش و پژوهش مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري گفت كه كنترل جمعيت و راههاي پيشگيري از بارداري ديگر به دانشجويان آموزش داده نميشود و از ترم بهمن كتاب "روان شناسي و شكوه همسر داري" در دانشگاههاي كشور تدريس ميشود، سعيد قديمي، مدير كل امور آموزشي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري حذف درس تنظيم خانواده از دروس دانشگاه را تكذيب كرد و گفت: وزارت علوم در حال حاضر بازنگري بيش از 260 هزار سرفصل را در دستور كار دارد و سرفصلهايي كه بيش از پنج بار بازنگري نشده باشند را بازنگري ميكند و ممكن است يكي از سر فصلهايي كه در جريان بازنگري قرار گيرد درس تنظيم خانواده باشد اما به هيچ عنوان بحث حذف تنظيم خانوده مطرح نيست و كتاب «روان شناسي ازدواج و شكوه همسري» نيز تا كنون براي بررسي و تصويب به شوراي برنامهريزي پيشنهاد نشده و ارائه آن در دانشگاهها در دستور كار نيست اما باز هم معاون آموزش و پژوهش مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري بر جايگزيني اين كتاب تاكيد و اعلام كرد پيگيريهاي لازم براي جايگزيني اين كتاب انجامشده و به طور قطع اين كتاب در دانشگاهها جايگزين "تنظيم خانواده" ميشود.
زهره لاجوردي، مدير آموزش مركز امور زنان و خانواده در رابطه با علت جايگزيني "روان شناسي و شكوه همسري" به جاي "جمعيت و تنظيم خانواده" گفته است: وجود برخي نقايص در سرفصلهاي درس تنظيم خانواده عامل جايگزيني آن با كتاب شكوه همسري است و هدف مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري، آموزش راههاي حفظ ازدواج جوانان است و شعار «فرزند كمتر، زندگي بهتر» مورد تاييد ما نيست و در اين كتاب هم بحث تعداد فرزندان مطرح نميشود بلكه اصل روابط دوستانه بين زن و شوهر است.
عليرضا مصداقينيا، معاون بهداشت وزارت بهداشت و درمان نيز نسبت به حذف درس "جمعيت و تنظيم خانواده" در دانشگاهها سكوت نكرد و گفت: حذف اين درس مخل سلامت خانوادهها است. او وجود اين واحد درسي را نه تنها در كاهش ابعاد خانواده كه در بهبود وضعيت سلامت مادر و خانواده، مفيد دانست بلكه اعلام كرد: وزارت بهداشت با هر تصميمي كه مخل اين ديد باشد، مخالف است. معاون بهداشت وزارت بهداشت و درمان توضيح داد: ممكن است گفته شود كه آنچه به عنوان "تنظيم خانواده" در دانشگاهها تدريس ميشود جامعه را به هدف مورد نظر نميرساند كه در آن صورت بايد در چگونگي اجرا و آموزش آن تجديدنظر شود، نه اين كه آن را حذف كرد.
نويسنده كتاب در مقدمه خود بر كتاب «روانشناسي ازدواج و شكوه همسري»، اعلام كرده است كه در اين كتاب سعي شده است براي جوانان داوطلب ازدواج، به ويژه دانشجويان هوشمند و متعهد، خانوادههاي فهيم و بصير، مباني روانشناختي زوجيت به زبان ساده و در عين حال مستدل، مورد بحث قرار گيرد
حتي مجلس شوراي اسلامي هم نسبت به حذف درس"جمعيت و تنظيم خانواده " ساكت نماند و اعلام كرد كه حذف اين درس خلاف قانون است و نياز به ارائه لايحه به مجلس دارد.
كتاب "روانشناسي ازدواج و شكوه همسري" چه ميگويد؟
با وجود تمام اين سر و صداها و اعتراضات، كتاب «روانشناسي ازدواج و شكوه همسري» نوشته غلامعلي افروزاستاد ممتاز دانشگاه تهران توسط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسيده است. اين كتاب در 230 صفحه منتشر شده و سههزار نسخه تيراژ دارد و قرار است به قيمت 4500 تومان فروخته شود.
«نگاهي به فلسفه»، «هدف اصلي ازدواج و غايت زوجيتهنگام ازدواج»، «مباني روانشناختياصول و معيارهاي همساني و كفويت در زوجيت»، «مساله عشق و دلباختگي در انتخاب همسر»، «ويژگيهاي شخصيتي و مهارتهاي رفتاري مورد انتظار از داوطلبان ازدواج و همسران آرامشگر»، «دخترخانمها و حق تقدم در انتخاب همسر مطلوب»، «ازدواج در گستره پيوندهاي خويشاوندي»، «رسالت فرهيختگان رابط در فرايند آشنايي اوليه داوطلبان ازدواج»،«رابطه همسران آرامشگر، پرشكوهترين رابطه در گستره حيات»، «همسران آرامشگر و انديشه فرزندآوري و فرزند پروري»، ده فصل اين كتاب را تشكيل ميدهد.
مقدمهاي در ابتداي اين كتاب توسط مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري، نوشته شده است و در اين مقدمه به صراحت اعلام شده است كه كاستيها و محدوديتهاي درس جمعيت و تنظيم خانواده و ارزيابيهاي حاصل از چگونگي نگرش دانشجويان به محتواي اين درس، مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري را به فكر واداشت كه به استناد مصوبه سيصد و بيست و ششمين جلسه شوراي عالي انقلاب فرهنگي مبني بر تدريس دو واحد درسي اختياري با موضوع دانش خانواده به تدوين و تاليف كتابي جامع و غني با عنوان روانشناسي ازدواج و شكوه همسري بپردازد. همچنين در اين مقدمه آمده است كه "اين كتاب با رويكرد علمي - فرهنگي و اجتماعي ، ضمن تاكيد بر آموزشهاي مهارتهاي ازدواج، سعي در انتقال مفاهيم اخلاقي در قالب دو واحد درسي كرده است".
"و همچنين غلامعلي افروز در پايان مقدمه كتاب از «انديشه والا و نگرش ارزشمند و همت ستودني خواهران مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري به ويژه سركار خانم مريم مجتهد زاده ، رئيس اين مركز، به خاطر فراهم شدن فرصت تهيه و آمادهسازي اين كتاب به عنوان يك منبع درسي و آموزشي براي همه دانشجويان ايران اسلامي صميميانه سپاسگزاري كرده است».
بررسي اين دو مقدمه نشان از آن دارد كه اين كتاب بدون هماهنگي وزارت علوم به عنوان يك منبع درسي منتشر شده و گويا مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري فراموش كرده است كه اين مركز تنها در مقام مشورت قرار دارد و فقط حق دارد كه پيشنهاد جايگزيني اين درس را به جاي جمعيت و تنظيم خانواده مطرح كند نه اينكه كتاب را منتشر و بعد به وزارت علوم اعلام كند كه مركز امور زنان و خانواده كتابي منتشر كرده است و ميخواهد كه اين كتاب جايگزين درس جمعيت و تنظيم خانواده شود.
فراهم نبودن شرايط اقتصادي نبايد باعث تاخير در ازدواج شود
اما توجه به اين نكته ضروري است كه چرا مركز امور زنان و خانواده چنين كتابي را منتشر كرده و خواهان جايگزيني اين كتاب به جاي "جمعيت و تنظيم خانواده" شده است؟ رويكرد كتاب چيست و چه چيزي را دنبال مي كند و قرار است به دانشجويان چه چيزي آموزش داده شود كه از بهداشت باروري و تنظيم خانواده با اهميتتر است؟
رواج دادن طرح ازدواج نيمه مستقل يعني، دختران و پسرانى كه در سن ازدواج هستند، پس از جارى شدن خطبه عقد تا زمانى كه از نظر اقتصادى به وضعيت مطلوبى نرسيدهاند در خانه پدرى خود ميمانند و پس از آن كه با كمك خانوادهها و تلاش خودشان توانستند به حداقلهاى يك زندگى مشترك دست يابند، زندگىشان را آغاز مي كنند
با بررسي كتاب "روانشناسي ازدواج و شكوه همسري" ميتوان اين گونه نتيجهگيري كرد كه دغدغه اصلي مطرح شده در اين كتاب بحث "ازدواج جوانان" است. با توجه به اينكه در حال حاضر بالا رفتن سن ازدواج و عدم تمايل جوانان به ازدواج به يكي از معضلات مسئولان تبديل شده و دولت تلاش مي كند با انواع تبليغات گوناگون جوانان را به ازدواج ترغيب كند، اين چنين به نظر ميرسد كه مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري نيز با انتشار اين كتاب قصد در ترغيب دانشجويان به ازدواج دارد .
در مقدمه اين كتاب آمده است:"هرگونه تعويق عمدي و تاخير ناصواب در زوجيت به هنگام جوانان لايق ميتواند عواقب ناخوشايندي را به همراه داشته باشد. متاسفانه در جامعه امروز ما، علت اصلي تعويق و تاخير در زوجيت به هنگام جوانان بيش از آن كه بعد اقتصادي داشته باشد،ريشه در باورهاي فرهنگي دارد، به سخن ديگر اصليترين مانع زوجيت مطلوب و به هنگام جوانان را ميتوان در نظام باورها، بازخوردهاي خانوادهها و مسئولان جامعه به ويژه دستاندركاران و كارگزاران فرهنگي نظام نسبت به اين مهم جستوجو كرد".
افروز در ادامه آورده است:"براي زوجيت دو جوان سالم، صالح، پويا و با كفايت، متعهد و مسئوليتپذير به رغم كمي بضاعت آنها در امكانات مادي، از هيچ كوششي نبايد فرو گذار بودبنابراين بديهي است كه اصل زوجيت را نبايد با تشكيل خانواده زودهنگام و بلافاصله زندگي مشترك به صورت مستقل و مجزا كه متضمن تعهدات مالي است مترادف دانست".
افروز در مقدمه كتاب خود، دانشجويان را ترغيب به ازدواج ميكند و مشكلات اقتصادي را به عنوان مانعي بر سر راه ازدواج نميداند.
در فصل اول اين كتاب نيز آمده است: "هنگاهي كه بحث زوجيت جوانان به عنوان يك نياز فطري و رواني- اجتماعي مطرح ميشود، منظور اصلي لزوما تشكيل فوري خانواده مستقل و زندگي مشترك جداگانه و مشترك نيست...براي مثال دو جوان باكفايت ميتوانند با مطالعه و دقت فراوان به زوجيت يكديگر درآيند و آرامشگر وجود هم شوند، در حالي كه هنوز از نظر اقتصادي آمادگي لازم را براي تشكيل خانواده مستقل و مجزا و اداره و ادامه زندگي مشترك زير يك سقف را به صورت خودكفا ندارند. در اين شرايط ضمن آن كه نبايد عقد زوجيت ايشان، صرفا به دليل كمبود امكانات اقتصادي به تعويق افتد ، شايسته است چنانچه براي خانوادهها مقدور و ميسر است، به تنهايي يا به طور مشترك ايشان را در حد تحصيلات زندگي زوج جوان را فراهم كرده و در حمايت و پشتيباني مستمر ايشان در حد ضرورت و تا نيل به خوكفايي مقبول بذل محبت كنند يا اين كه با مشورت و هماهنگي لازم، ترتيبي اتخاذ كنند به راحتي و سهولت و بدون تكلف و تكليف چنداني با تعهد احساس مسئوليتپذيري با خانوادههاي ذيربط معاشرت كرده و ارتباط مستمر و نسبتا محدودي با هم داشته باشند. در هر حال اگر بعد از عقد زوجيت بين دو جوان واجد شرايط كفويت، امكان فوري و بلافاصله زندگي مشترك در منزل مستقلي مقدور نباشد، در نظر گرفتن فرصت زمان معقول ،هر چند اين كه بعضا 2 تا 3 سال نيز لازم باشد، امري است كاملا طبيعي و موجه و مقبول . بديهي است زوج جوان نيز تا آغاز زندگي مشترك به طور رسمي زير سقف واحد و اطمينان از احراز قابليت هاي پدري و مادري، در انديشه فرزندآوري نخواهند بود. بنابراين در چنين شرايطي طرح مسائلي از قبيل اين كه دختر نبايد بيش از چند ماه بعد از عقد در منزل پدري بماند و بر محور همين باور و تفكر، تحميل اجباري تعهدات دشوار و غير عقلاني بر پسر مبني بر تدارك امكانات لازم براي شروع زندگي مشترك در خانه مجزا، نميتواند امري مقبول، اخلاقي و منطقي باشد. اين كار با فلسفه ازدواج كه همانا رسيدن به آرامش و چشيدن احساس دل آرامي است، ميتواند منافات داشته باشد بايد بياموزيم كه در برخي شرايط مانعي ندارد كه بعد از عقد زوجيت دو سه سالي (كمي بيشتر يا كمتر) دختر اغلب در منزل پدر باشد و پسر نيز بتواند به سادگي در رفت و آمد باشد ، و گاه نيز هر دو نفر(زوج شرعي و قانوني) در خانواده پسر يا دختر باشند".
آنگونه كه به نظر ميرسد، افروز در اين كتاب در واقع به نوعي طرح «ازدواج نيمه مستقل» را كه در سال 1387 توسط سازمان ملي جوانان مطرح شده بود، تبليغ ميكند.
يكي از عمدهترين انتقاداتي كه به ازدواجهاي نيمه مستقل وارد ميشد ،اين بود كه نميتوان دو نفر را كه براي طولاني مدت هر يك در خانه پدريشان زندگي ميكنند، زن و شوهر محسوب كرد، اگر دوران عقد بيش از زمان لازم براي مراسم عروسي، طولاني شود، موجب بيحرمتي به زوجين و شأن خانوادهها ميشود
كتاب در واقع ترويج ازدواج نيمه مستقل است
بر اساس طرح ازدواج نيمه مستقل، دختران و پسرانى كه در سن ازدواج هستند، پس از جارى شدن خطبه عقد تا زمانى كه از نظر اقتصادى به وضعيت مطلوبى نرسيدهاند در خانه پدرى خود ميمانند و پس از آن كه با كمك خانوادهها و تلاش خودشان توانستند به حداقلهاى يك زندگى مشترك دست يابند، زندگىشان را آغاز مي كنند. اين طرح توسط سازمان ملي جوانان مطرح شد اما با موفقيت روبرو نشد. پرويز كرمي، معاون برنامهريزي و نظارت بر امور فرهنگي و آموزشي جوانان چندي پيش به ايلنا گفت: طرح ازدواج نيمه مستقل با موفقيت روبرو نشد، متاسفانه رسانهها به دليل عدم شناخت، تبليغات لازم در زمينه ازدواج نيمه مستقل انجام نداند.
حال به نظر ميرسد، اين بار مركز امور زنان و خانواده رياستجمهوري به دنبال ان است كه بار ديگر ازدواجهاي نيمه مستقل را در جامعه تبليغ كند و در واقع قصد دارد دانشجويان را جمعيت هدف تبليغات خود قرار دهد و با جايگزيني كتاب روان شناسي ازدواج و شكوه همسري به جاي جمعيت و تنظيم خانواده، جوانان دانشجو را ترغيب به ازدواج كند.
زماني كه مساله ازدواجهاي نيمه مستقل در جامعه مطرح شد، انتقادات زيادي نسبت به اين طرح به وجود آمد كه همان انتقادات به خاطر مشابهت ديدگاه كتاب "روانشناسي ازدواج و شكوه همسري" به ازدواج نيمهمستقل ميتواند به اين كتاب هم وارد باشد.
منتقدان معتقدند ازدواج نيمهمستقل از هم گسيختگي رابطه جوانان را به دنبال دارد
يكي از عمدهترين انتقاداتي كه به ازدواجهاي نيمه مستقل وارد ميشد ،اين بود كه نميتوان دو نفر را كه براي طولاني مدت هر يك در خانه پدريشان زندگي ميكنند، زن و شوهر محسوب كرد، اگر دوران عقد بيش از زمان لازم براي مراسم عروسي، طولاني شود، موجب بيحرمتي به زوجين و شأن خانوادهها ميشود. اگر دوران عقد به درازا بكشد، ديگر از آن قالب مورد تأييد خارج ميشود. علاوه بر اين ، به خاطر حضور ديگران و سايه انداختن برنامههاي آنها بر رابطه دو شخصي كه در يك خانه زندگي نميكنند و مديريت خانه را خود بر عهده ندارند، اين وضعيت را ديگر به معناي واقعي كلمه نميتوان زندگي مشترك ناميد. مسئله بسيار بااهميتتر اين است كه تلاش مشترك براي ساختن زندگي از خود زندگي آغاز ميشود. اگر شخص همچنان نانخور خانواده پدر باشد، اصلاً در گفتن اين كه اين رابطه ازدواج هست يا نه، بايد ترديد كرد.
عدهاي از كارشناسان هم ميگفتند تجربه در كلينيكهاي مشاوره نشان داده است، هر وقت طول دوره عقد زياد شده، برخوردها و مشكلات زوجين نيز افزايش يافته است. اگر كسي اين توانايي را در خود نمي بيند كه در يك دوره زماني مشخص، ملزومات اوليه زندگي مشترك را به كمك همسرش فراهم آورد، نبايد ازدواج كند زيرا در آن صورت دچار يك اشتباه تاكتيكي در شيوه زندگي شده است، يعني پيش از احراز حداقل شرايط لازم، وارد موقعيتي مي شود كه نياز به استفاده از برخي تواناييهاي مهم دارد، كه او فاقد آن است.
نكته ديگري كه بايد در رابطه با ازدواجهاي نيمه مستقل به آن توجه شود اين است كه وقتي كسي موقعيتي را بدون تلاش به دست آورد و شرايط لازم براي احراز و حفظ آن را نداشته باشد، نه تنها معمولاً از لحاظ رواني براي حفظ آن موقعيت كوشش نميكند، بلكه به راحتي نيز ميتواند از آن بگذرد و يكي از اشتباهات اساسي در سبك زندگي اين است كه شخص بگويد اول عقد ميكنم، بعد ميروم سربازي و بعد از آن فكر كار و تأمين معاش را خواهم كرد. در خانواده مستقل افراد مسئوليتپذيري بيشتري در قبال خانواده كوچكي كه به طور طبيعي تشكيل ميشود خواهند داشت و اين خودش پايبندي به زندگي را خود به خود بيشتر ميكند ولي در خانوادههاي نيمه مستقل بيشتر يك نوع ارضاءجنسي مطرح است و وقتي افراد با هم زندگي نمي كنند و آشيانه مشتركي ندارند خيلي به هم وابسته نبوده و امكان گسست زندگيشان زياد است.
نويسنده در اين كتاب در رابطه با وظايف دولتها در قبال جوانان سكوت كرده است و اين در حالي است كه دولت وظيفه دارد با ارائه خدمات رفاهي مانند مسكن ارزان و كمك به اشتغال جوانان در تسهيل ازدواج آنها كمك كند تا جوانان آمادگي لازم را براي زندگي مستقل داشته باشند و زير يك سقف آشيانه مشتركشان را ايجاد كنند
از طرف ديگر ازدواج نيمه مستقل ممكن است در قديم رايج بوده باشد اما هم اكنون و با شرايط امروز سازگار نيست و اين نوع ازدواج ناقص است و به نظر ميرسد اگر جوانان ازدواج نكنند بهتر از آن است كه ازدواج اينچنينى داشته باشند.
افروز در كتاب "روانشناسي ازدواج و شكوه همسري" به مسالهاي كه اصلا نپرداخته است وظايف دولت در قبال ازدواج جوانان است و در واقع بار ازدواج دختران و پسران را به دوش خانوادهها گذاشته است و از پدران و مادراني كه فرزند خود را از كودكي به جواني رساندهاند خواسته است كه باز هم بعد از ازدواج فرزندانشان ، وسيله تامين معاش آنها را فراهم كنند تا اين كه شايد روزي فرزندان آنها مستقل شوند.
عامل اقتصادي نميتواند و نبايد بازدارنده ازدواج باشد
افروز در اين كتاب آورده است:"عامل اقتصادي نميتواند و نبايد بازدارنده در انتخاب زوج و برقراري زوجيت كه يك نياز فطري و رواني و حق طبيعي انسانهاست، باشد. همانگونه كه جوانان آماده ازدواج در يك جامعه سالم، صرفنظر از اين كه شاغل باشند يا بيكار، تحصيل كرده باشند يا كم سواد، از وضع مالي خوبي برخوردار باشند و يا كمبضاعت و تهيدست ، شهري باشند يا روستايي و... حق دارند به طور بايسته و شايسته از خدمات بهداشتي و درماني جامعه براي پيشگيري از ابتلا به بيماريها يا درمان بيماريهاي جسماني بهرهمند شوند، مسلما بايد بتوانند براي جلوگيري از ابتلا به مشكلات فكري و ناراحتيهاي عاطفي و رواني و حفظ سلامت و بهداشت روان و در مسير پايبندي به ارزشهاي ديني و رفتارهاي متعالي مذهبي و مصونيت در برابر آسيبهاي اجتماعي و كژروي هاي فرهنگي، زوج و تنپوش رواني – فطري و لباس مصونگر و آرامش بخش خود را انتخاب كنند و با او پيوند زناشويي ببندند. نداشتن پول كافي، مسكن مستقل ، اتومبيل شخصي نميتواند و نبايد مانعي براي زوجيت باشد، خانوادههاي فهيم، پدران و مادران و اولياي جوانان باكفايت، متعهد و مسئوليتپذير و آماده ازدواج نيك ميدانند كه اصل زوجيت مستقل از فرايند ازدواج است و آنچه يك جوان سالم، پويا، و متعهد در جامعه اسلامي به آن نياز دارد، شناخت و انتخاب زوج و همسري صالح، با كفايت و آرامشبخش است . زماني كه چنين انتخاب و ازدواج مقدسي انجام شد ، چندان تعجيلي براي تشكيل خانواده مجزا و مستقل و فرزندآوري وجود ندارد".
نويسنده در اين كتاب در رابطه با وظايف دولتها در قبال جوانان سكوت كرده است و اين در حالي است كه دولت وظيفه دارد با ارائه خدمات رفاهي مانند مسكن ارزان و كمك به اشتغال جوانان در تسهيل ازدواج آنها كمك كند تا جوانان آمادگي لازم را براي زندگي مستقل داشته باشند و زير يك سقف آشيانه مشتركشان را ايجاد كنند و بتوانند فرزنداني را به جامعه تحويل دهند و فرزندان خود را در محيط متعادل از نظر رواني تربيت كنند نه اينكه به خاطر اينكه زير ساختهاي ازدواج براي جوانان وجود ندارد اصلا تعريف ازدواج را از بين ببرند.
منتقدان طرح ازدواج نيمه مستقل معتقدند دولتها نبايد روي ازدواج نيمه مستقل تاكيد كنند و براي آن برنامهريزي كنند وآن را ترويج كنند چون در اين صورت باعث ميشود كه فرهنگسازي غلطي صورت گيرد بلكه دولتها بايد سعي كنند زيرساختهاي مناسب ازدواج را فراهم كنند زيرا وقتي زندگي نيمه مستقل در جامعه فرهنگسازي شود، مسئوليتپذيري جوانان در برابر ازدواج كاهش خواهد يافت و جوانان بدون اينكه خانه و شغلي داشته باشند به ازدواج روي خواهند آورد.
شايد بهتر بود مركز امور زنان و خانواده به جاي پيشنهاد جايگزيني كتاب" روانشناسي ازدواج و شكوه همسري" به جاي جمعيت و تنظيم خانواده طرحي براي فراهم كردن شرايط مناسب براي ازدواج جوانان به دولت ارائه ميكرد.
در اين كتاب، عنوان شده است كه دختران تحت شرايط خاص و با استفاده از واسطههاي مورد اعتماد مي تواند علاقه خود را به صورت غير مستقيم به پسران ابراز كنند تا در صورت وجود شرايط لازم ازدواج بين دو جوان شكل بگيرد.
نكته ديگري كه در رابطه با اين كتاب بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه اگر قرار باشد كتاب "روان شناسي ازدواج و شكوه همسري"، جايگزين درس "جمعيت و تنظيم خانواده" شود، اين انتظار وجود دارد كه حداقل فصلي در اين كتاب به «بهداشت جنسي و راههاي جلوگيري از بارداري» اختصاص داده شود، چون اگر فرض بگيريم كه دانشجويان جوانان با خواندن اين كتاب ترغيب به ازدواج شدند و بدون در نظر گرفتن شرايط اقتصادي، زوج مورد نظر خود را انتخاب كردند و خانواده نيمه مستقل تشكيل دادند، بايد حداقل روشهاي جلوگيري از بارداري و بهداشت جنسي را هم بياموزند كه ديگر پدر و مادرهاي اين جوانان مجبور نباشند بار نوههاي خود را هم به دوش بكشند!
كتاب در راستاي سياستهاي رييسجمهور تدوين شده است
سرعت تدوين و انتشار اين كتاب نشان ميدهد كه اين كتاب،در راستاي سياستهاي رئيس جمهوري، در رابطه با سياست "دو بچه كافي نيست"، منتشر شده است و در واقع شايد بتوان گفت، عدم وجود فصلي كه به بهداشت جنسي و راههاي مقابله با بارداري پرداخته باشد ،مي تواند اين ادعا را ثابت كند البته در اين كتاب تاكيد مستقيمي بر تعداد فرزندان نشده است اما در عين حال تشويق بر فرزندآوري در اين كتاب به وضوح به چشم مي خورد اما زمان آن را بعد از اينكه جوانان توانستند زندگي مستقل تشكيل دهند، موكول كرده است.
همچنين در اين كتاب سنتشكنيهايي هم صورت گرفته است، نويسنده بر خلاف بسياري از توصيههايي كه در رابطه با سن دختر و پسر وجود دارد و همواره گفته شده كه سن پسر بايد در ازدواج از سن دختر بيشتر باشد،اين مساله را رد كرده است. افروز در اين كتاب گفته است:" اين باور كلي و كليشهاي هرگز نمي تواند به عنوان يك انديشه علمي و جهان شمول در گستره جهان قابل تعميم باشد ،يعني نمي توان به طور مشخص بر كوچكتر بودن سن دخترها به هنگام ازدواج توصيه و تاكيد كرد . او معتقد است كه سن شناسنامهاي ملاك مناسبي براي تشخيص تفاوت سني دختر و پسر نيست و دختراني كه ظاهر آنها كمتر از سنشان نشان ميدهد و از شرايط روحي مناسبي هم برخوردار هستند، ميتوانند با پسراني كوچكتر از خود ازدواج كنند.
همينطور در اين كتاب، عنوان شده است كه دختران تحت شرايط خاص و با استفاده از واسطههاي مورد اعتماد مي تواند علاقه خود را به صورت غير مستقيم به پسران ابراز كنند تا در صورت وجود شرايط لازم ازدواج بين دو جوان شكل بگيرد. افروز در اين كتاب به دختران توصيه كرده است كه هرگز به صورت مستقيم از پسري خواستگاري نكند چون با توجه به شرايط روحي و رواني و آنچه در سرشت دختر و پسر وجود دارد، خواستگاري مستقيم دختران از پسران صحيح نيست.
البته ذكر اين نكته هم ضروري است كه افروز در اين كتاب، فصل هايي را به مباني روانشناسي ،اصول و معيارهاي همساني و كفويت در زوجيت و ويژگي هاي جوانان داوطلبان ازدواج پرداخته است .