header

پايگاه شهيدان ايزدي شيراز

home
list
archive
درباره وبلاگ
لبیک به منادی توحید پروردگارا، ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا میخواند كه: «به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم. پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران. آل عمران آیه 193 09177093900
سينما
نوجوان
آمار وبلاگ

تعداد بازدیدها :

127496

تعداد نوشته ها :

228

تعداد نظرات :

8

هولوكاست واقعي درآثار كاريكاتوريست هاي جهان

غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
غزه
منبع: فارس

(0) نظر

كاريكاتور ببينيد!

كاريكاتور
نفت
نفت
نفت
نفت
نفت
(0) نظر

شوخي با اشعار بزرگان

گراميداشت سعدي و فردوسي

 

 


 

اخيرا چند آدم معروف در تبيان عضو شده‌اند و مي‌شود گفت چندي است كه از عضو شدن حافظ، سعدي، فردوسي، خيام، باباطاهر، نظامي و... در تبيان مي‌گذرد! باور نداريد؟! دوش وقت سحر به گوش خود سخناني از زبانشان شنيدم كه مپرس! در زير برخي از اين بگومگوهاي اين بزرگان را مي‌شنويم. اميدوارم كه به حرفم ايمان بياوريد و شما هم به تأسي از اين عزيزان، عضو تبيان شويد و در انجمن‌ها و وبلاگستان تبيان، آثار قلمي خود را در معرض ديد ديگران بگذاريد.

 


 

باباطاهر معركه گرفته بود:

ز دست اين تبيانم به فرياد / كه كار ملتي را داده بر باد

بساخته انجمن‌هايي ز بنياد / جوانان را بكرده مست و معتاد

جوان طفلك بي‌نان و پررنج / همه روز و شب‌اش اينجا پي گنج

بسازم خنجري تيغش فضول‌سنج(!) / زنم بر قلب آقاي نظرسنج!

صداي قهقهه حافظ بلند شد و گفت: هه!... آقارو... اين‌قدر جوش نياور؛ دوبيتي‌ات را چهار تكه كرده‌اي و از تبيان مي‌نالي؟!

و بعد خود با صدايي رسا خواند:

مرا مهر تبيان‌نت ز دل بيرون نخواهد شد / فضاي اينترنت است و ديگرگون نخواهد شد

حافظ ادامه داد: خاطرنشان كنم به شما كه:

اين تطاول كه كشم از غم تبيان بلبل / نه شوم آدم و نه توبه‌كنان اي امّل

اين بار فردوسي صدايش درآمد كه:

ميازار "طاهر" چو بي‌باور است / در اين پايگه عضو بي‌ياور است

سعدي هم اضافه كرد:

مزن بر سر كاربران دست زور/ كه روزي جوابت دهند توي گور

بني‌آدم اعضاي اين سايت شدند / و همراه و يك‌دل چو ايران شدند

سعدي با قيافه حق‌به‌جانبي گفت: پس به شما هشدار مي‌دهم:

چو عضوي كند بنده را بي‌قرار/ كنم قاطي اين‌جا شود تارومار

حافظ از اين سخن سعدي غريد: اوكي بابا! حالا بيا پايين از روي منبر... مي‌خواهم قصه ديشب را برايتان تعريف كنم ـ به نظامي هم چشمكي زد ـ :

دوش مي‌آمد و رخساره برافروخته بود / در كجا مانده كه اين‌سان دمغ و كوفته بود

مستان قدمي آمد و در گوشم گفت / تا سحر در تبيان بودم و شمع سوخته بود

نظامي به ناگه پريد وسط سخن حافظ:

اگر با ديگرانش بود ميلي / چرا هي در تِبي مي‌گرده ليلي؟

حافظ زد روي دستش و گفت: اي دل غافل! راست مي‌گويي... همه‌مان هوايي شديم؛ اما تقصير خودمان است...

حافظ ار ميل به تاپيك تو دارد شايد / جاي در گوشه تبيان كنند اهل مرام

نظامي گفت: آري ديگر! به قول خودت:

هر كه دراين سايت مقرب‌تر است / بحث و نظر بيشترش مي‌دهند

حافظ ناليد كه اين رسم رفاقت نبود نامردها! هواي ما را هم داشته باشيد:

آنان كه هر بحث را به نظر كيميا كنند / آيا بود نگاهكي به تاپيك ما كنند؟

ناگهان صدايي به گوش رسيد؛ همه نگاه ها به سمتي ديگر برگشت. حافظ ندا داد: «آه! ببينيد كه آمده رفقا!»

شب لينك است و پاس شد نامه هجر / سلام بر يار آن‌لاين تا دم فجر

خيام خرامان وارد محفل شد و هيجان‌زده گفت: دوستان فهميديد چه شده؟

در مبحث يك انجمني رفتم دوش / ديدم دوهزار عضو بي‌حال و خموش

ناگاه يكي عضو برآورد خروش / كو عضو جديد، عضو زبل، بازيگوش؟

در همين حال جوانكي ناشناس به ميانه بحث بزرگان وارد شد، خود را سهزاب سپهري معرفي كرد و پاسخ داد:

چترها را بايد بست / زير باران هم نبايد رفت / فكر را خاطره را در تبيان بايد گفت / با همه مردم شهر در تبيان بايد زيست / دوست را در تبيان بايد ديد / عشق را در تبيان بايد جست / در تبيان بايد چيز نوشت، حرف زد، نيلوفر كاشت! / هر كجا هستم، باشم / تبيان مال من است / انجمن طنز، روان، ورزش و دين مال من است / چه اهميت دارد گاه اگر مي‌گويند قارچ‌هاي اعتياد؟!

وانگهي جام ـ گويا باده بود(!) ـ از دست جناب خيام به زمين افتاد و با صداي شكسته شدنش، از خواب پريدم! ديدم يكي بر روي صفحه وورد سيستمم با فونت سي‌وچهار نوشته است:

دوش مي‌ديدم به تاپيكم همي سر مي‌زدند / ليك بهتر بود اگر آهسته‌تر در مي‌زدند

(0) نظر
X