header

پايگاه شهيدان ايزدي شيراز

home
list
archive
درباره وبلاگ
لبیک به منادی توحید پروردگارا، ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا میخواند كه: «به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم. پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران. آل عمران آیه 193 09177093900
سينما
نوجوان
آمار وبلاگ

تعداد بازدیدها :

127492

تعداد نوشته ها :

228

تعداد نظرات :

8

به نام ما به كام ديگران!

"بسم الله الرحمن الرحيم"

     متاسفانه چندي است عده اي افراد سود جو و از خدا بي خبر در اقدامي شنيع و دور از انسانيت سي دي هاي بنده را بعضا تا مبلغ 4.000 تومان به فروش مي رسانند  در حالي كه بارها اعلام نموده ام تا اين تاريخ با وجود نياز هاي شديد مالي فعلا  سي دي هاي بنده كپي رايت نداشته و دوستان آزادند كه آن را تكثير كنند.

     اگر بحث در آمدهاي مالي بود خودمان بهتر از هر كسي مي توانستيم سي دي ها را       انتشار دهيم.

     تنها سي دي كه از مجموعه مصاف تا كنون  كپي رايت داشته 2012 بوده كه آن هم با فشار جنبش به طرف مقابل قرارداد فقط 38 روز كپي رايت داشت و در پايان اسفند سال گذشته مدت آن منقضي شد.(از 22 بهمن تا پاين اسفند)

     عزيزان ، بنده هرگونه در آمد مالي از سي دي هايم را توسط هر كس كه صورت گيرد امري نا پسند مي دانم و عرض مي كنم كه راضي نبوده و اين اقدامشان قطعا حرام است.

     البته برخي عزيزان لطف داشته و براي كمك به جنبش اقدام به خريد برخي سي دي ها علي الخصوص نقد 2012 از جنبش  مي نمايند.

     لطفا اين مسئله را به گوش ديگر دوستانتان نيز برسانيد تا به اسم ما اقدام

به چاپيدن مردم نكنند.

     تمام قصد ما از نداشتن كپي رايت اين است كه مردم بتوانند با كمترين هزينه به              مباحث دسترسي داشته باشند .

 

(0) نظر

حراميان حرامتان

" بسم الله الرحمن الرحيم "

     يكي از مواهبي كه خداوند به بركت حضور مستقيم در ميان عامه مردم علي الخصوص دانشجويان به ما عطا فرموده است آگاه شدن از تمامي تحركات دشمن در اقصي نقاط كشور و از طرفي ديگر اطلاع از انواع و اقسام صحبت هايي است كه درباره بنده در ميان مردم ساري و جاري است.

     عزيزان در مطلب قبلي عرض كردم كه يك جنگ تمام عيار رسانه اي توسط دشمن را با تمام وجود حس مي كنم كه عموما اندكي از آن به سمع و نظر شما بزرگواران مي رسد تا علاوه بر اينكه خاطرتان مكدر نشود  كماكان بتوانيد خط و ربط ها را شناسايي كنيد.

     به عنوان نمونه اخيرا فردي با تماس با فعالين در حوزه سايبري و حتي سخنرانان مطرح كشوري و صاحب نظران مهدوي (علي الخصوص روحانيون) خود را از مسئولين فرهنگي يكي از نهادها معرفي مي نمايد و از ايشان درخواست مي كند تا مقالاتي عليه بنده بنويسند و ايشان نيز آن را از طرق مختلف انتشار دهند هر چند عموم اين عزيزان بلافاصله با تماس با بنده  مسئله را در ميان گذاشتند ، ليكن برخي فعالين سايبري كه چند وقتي است به اين عرصه وارد شده و تازه كارند اندك همكاري با فرد مذكور نمودند.

     چندي پيش نيز گروهي به اصطلاح از سوي بنده در وبلاگ ها نظر مي گذاشتند و در تالارهاي گفتگو جنجال هاي بي خود و غير علمي به پا مي نمودند.

     گفتني است تمامي انتقادها و پيشنهادات شما را بررسي مي كنم ليكن برخي از آنها چنان متناقض و متضاد است كه ابدا با هيچ فرمولي قابل جمع نيست.

     براي مثال به اين دو ايميلي كه براي بنده رسيده است ( 1 و 2 ) توجه فرماييد:

     1-   اگر مي شود  تخصصي به بيان مطالب بپردازيد و عوام را رها كنيد  آنها بيشتر پس از شنيدن اين موارد جو گير مي شوند و قدرت آناليز مطالب را ندارند.

     2-   خواهشا كمي ساده تر به بيان مطالب بپردازيد اين ابدا ايرادي ندارد كه شما به زبان مردم صحبت كنيد فراموش نفرماييد شهيد مطهري كه انصافا يك علامه و فيلسوف بزرگ بود كتاب داستان راستان را به زبان مردم و براي مردم نگاشت هرچند برخي افراد به ايشان خرده مي گرفتند.

     همان طور كه مستحضريد چنان اين پيشنهادات متفاوت و بعضا متضاد است كه عمل به آن ممكن نيست.

     دوستان عزيز اين موارد حتي بعضا چنان كودكانه است كه واقعا پرداختن به آن جز تلف نمودن وقت اثر ديگري ندارد. ( افرادي حتي نسبت به ميزان بلندي محاسن بنده نيز پيشنهاداتي دارند !!!! )

     و البته خطاب به عزيزاني كه قائل بر اين هستند كه سطح سخنراني ها را بايد بالا برد عرض نمايم اينجانب هم اكنون حداقل با ده ها سازمان و نهاد و كارگروه تخصصي كه عموما از اساتيد حوزه  و دانشگاه هستند همكاري مستمر دارم كه صد البته  برخي از اين سخنراني ها ابدا قابل انتشار براي عموم مردم نيست .

 

     برخي نيز در تخيلات بچه گانه خود و با نتيجه گيري از بخش هايي خاص از سخنان حقير و تفسير به راي نمودن  هربار بنده را به يكي از جناح  هاي سياسي و حتي مذهبي مربوط مي كنند (اصلاح طلب/ اصولگرا / جريان انحرافي / حجتيه!!!! و…) در حالي كه بنده در اين موارد  به وضوح قبلا ديدگاه خود را بيان داشته ام و حتي به عنوان نمونه عليه دو مورد آخر سخنراني نيز نموده ام.

     عزيزان ، برخي رفتارهاي غير عقلاني و در خواست هاي غير فني بعضا خودي ها ، امروز وقت زيادي از ما مي گيرد و فرصتي را كه مي توانيم صرف پژوهش نماييم را به قهقرا مي برد.

     در پايان سوالات زيادي به موارد زير معطوف بود و اين هم پاسخشان :

     1-   بنده شخصا (سواي ديگر عزيزان فعال در جنبش مصاف) حداقل روزي 200 تا 250 پيامك و حدود 300 تماس تلفني دارم كه عملا فرصت و توانايي پاسخ دادن به همه آنها را ندارم؛ فلذا عزيزان كمي در اين زمينه مراعات نمايند.

     2-   سايت جامع جنبش مصاف به زودي راه اندازي خواهد شد.

     3-   هرگونه در خواستتان را به ايميل :    MASAFNEWS@GMAIL.COM  بفرستيد.

     4-   با توجه به اينكه گوش دادن به سخنراني ها تقدم و تاخر داشته و هر كدام مربوط به قشر خاصي است ؛ بحث فروش سي دي و تعيين تقدم و تاخر سخنراني ها به زودي مشخص خواهد شد.

     5-   با راه اندازي سايت ، از برخي عزيزاني كه ثبت نام نموده اند در صورت امكان استفاده خواهد شد و يا حداقل عموم اعضا از آخرين اخبار حوزه مهدويت و صهيونيزم با خبر مي شوند.

     6-   برخي از بنده تقاضا هاي عجيب دارند كه درباره موضوعاتي سخنراني نمايم كه در تخصص بنده نيست و اين كار را هم نخواهم كرد.

     ۷-   وبلاگ شخصي بنده فعلا تنها بلندگو و رسانه حقير در فضاي سايبري است ؛ فلذا اينجانب نسبت به درج هر مطلبي در ديگر سايت ها  مسئوليتي ندارم.

     ۸-   از اين پس كمتر به مزخرفات خارج نشينان و ياران داخلي شان پاسخ خواهيم گفت و مراد فقط روشن شدن  مطلب براي شما عزيزان بود ، و قطعا وقت خود را صرف مسائل مهم خواهيم نمود.

     ۹-   با توجه به لطف بيكران عزيزان و در خواست مكرر ايشان ان شاءالله در صورت لزوم شماره حساب ويژه كمك هاي مردمي به جنبش اعلام خواهد شد.

     در پايان خطاب به كساني كه در داخل در كار ما سنگ اندازي مي كنند  و براي نمونه سه مرتبه با تلفن ها و ارتباط هايشان دفترجنبش مصاف تخليه شد!!! عرض كنم كه بي خانمانيمان را نعمتي از سوي خدا مي دانيم تا قدري امام غريبمان را دريابيم  و در جوابشان  شعري را از مرحوم سپهر يادآور مي شوم :

 =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

اشك دو چشم رهبرم

خون چكيده از سرم

شهد شده به كامتان

حراميان، حرامتان 

 

داس عدو به گردنم

شخم عدو بر بدنم 

گندم بي همتتان

حراميان، حرامتان 

 

به جبهه ها، رشادتم

به سال ها اسارتم

خنده صبح و شامتان

حراميان، حرامتان

 

ماهي شط خون چه شد؟

عشق چه شد؟ جنون چه شد؟

دور شده ز كامتان

حراميان، حرامتان 

 

عبد چه شد؟ خدا چه شد؟

ديانت و رضا چه شد؟

گسيخته لجامتان

حراميان، حرامتان

 

هم نفس آه كه شد؟

يوسف صد چاه كه شد؟

پله و نردبانتان

حراميان، حرامتان 

 

همسفران همنفس

 پريده از كنج قفس 

 مرغ هوس به بامتان

حراميان، حرامتان

 

طبع شكم باره تان

 مركب راه وارتان

قرعه كه زد به نامتان؟

حراميان، حرامتان 

 

 جبهه به خون كشيده شد

حنجره بس دريده شد

طراوت كلامتان

حراميان، حرامتان  

 

راهي صد كمين كه شد؟

معبر روي مين كه شد؟

معبر زير گامتان

حراميان، حرامتان 

 

خانه ام افروخته شد

بام به كف دوخته شد

امنيت خانه تان

حراميان، حرامتان 

 

كشته صد پاره كه شد؟

به خصم دون چاره كه شد؟

دوامتان، دوامتان

حراميان، حرامتان 

 

برف من و بام شما

درد من و دام شما

وسعت بام و دامتان

حراميان، حرامتان  

 

خنده به اشك مادرم

نمك به زخم همسرم

مادرتان، همسرتان

حراميان، حرامتان

  

شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر از كتاب "دفتر سرخ"

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

به اميد ظهور مولي و سرورمان حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

كه صد البته نزديك است.

(0) نظر

سرپوش گذاردن بر صندوقچه اسرار

 

فيلم فرشتگان و شياطين

از طرف ديگر  فيلمنامه نويسان "فرشتگان و شياطين" به وضوح از دراماتيزه كردن بخش هاي اطلاعاتي كتاب كه از اسناد تكان دهنده اي به خصوص در مورد قدرت هاي پنهان انجمن ماسوني ايلوميناتي در عصر حاضر و نفوذ آنها در ساختار سياسي – اقتصادي امروز دنيا ، سخن مي راند، پرهيز نموده اند. آنچه كه بخش قابل توجهي از فيلم "رمز داوينچي" را دربر مي گرفت و حتي به صورت مونولوگ هاي طولاني از سوي رابرت لنگدان و سر لي تيبينگ بيان مي شد.

مثلا اگرچه پرفسور لنگدان در توضيحي كه راجع به انجمن ايلوميناتي در ديدارش با ماكسميليان كهلر مي دهد متذكر مي شود كه :"...كلمه ايلوميناتي به معني روشنگري ، اسم  نوعي انجمن اخوت (فراماسوني) در دوران قديم است..." اما در چند جمله بعد        مي گويد :"...ايلوميناتي ها روز به روز قوي تر شدند و جايگاه محكم تري كسب كردند. آنها پنهاني ، سازمان اخوت شان را در عمق ماسون ها از نو بنا نهادند ، نوعي تشكيلات پنهان در داخل تشكيلات پنهان ديگر . سپس از ارتباطات جهاني ماسون ها استفاده كردند تا نفوذشان را در دنيا پراكنده سازند..."

 

او سپس به قدرت و نفوذ سياسي تاريخي ايلوميناتي اشاره مي كند و توضيح مي دهد :

"...ايلوميناتي ها در اروپا به قدرت زيادي دست يافتند و آنگاه متوجه آمريكا شدند و حكومتي تشكيل دادند كه بخش اعظم اعضاي آن فراماسون بودند ؛ جرج واشينگتن ، بنجامين فرانكلين ...ايلوميناتي ها  از اين فرصت استفاده كرده و بانك ها و دانشگاهها و صنايعي را كه هدف غايي آنها را تامين مي كردند ، بنا نهادند..."

اين صحبت هاي قهرمان اصلي كتاب دن براون يعني پرفسور رابرت لنگدان دقيقا براساس مستندات تاريخي نوشته شده اند .جريان روشنگري(ايلوميناتي) اروپاي قرن هفدهم بنا به شواهد تاريخي و اسناد موجود وابسته به تشكيلات جهاني فراماسونري بود و از  ايدئولوژي ماسوني و آيين هايي همچون كابالا و تصوف يهود تغذيه مي گرديد. تشكيلات مخوف ايلوميناتي (كه امروز نيز از پنهان ترين سازمان هاي فراماسوني جهان به شمار مي آيد ) در همين راستا بوجود آمد و منشاء بسياري از تغيير و تحولات سياسي ، اقتصادي و فرهنگي تحت عنوان علم گرايي در اروپاي قرن 17 به بعد گشت.

اولين بنيانگذار يا حداقل پيشاهنگ اين جريان در انگليس ، فرانسيس بيكن به شمار مي آيد كه بنا به تصريح برخي از مورخين معتبر از جمله جو روبينسن در كتابي تحت عنوان "تولد يافته در خون : رازهاي برشته شده فراماسونري" ، تحت تاثير فرهنگ عبراني و تلمودي بوده است. بيكن در سال 1645 يعني 19 سال پس از انتشار كتاب خود  به نام "آتلانتيس جديد" ، با معرفي خانه دانش تحت عنوان Invisible College  يا كالج نامريي نخستين تشكيلات به اصطلاح روشنگري( ايلوميناتي ) را پايه گذاري كرد كه به نوشته لوسين وولف در كتاب "عناصر آمريكايي در رستلمنت" ويژگي مشترك تمامي اعضاي كالج مذكور ، بدون استثناء ماسون بودن آنهاست.

 

اعضاي College Invisible  يا همان كالج نامريي سپس  وظيفه بسيار مهمي را عهده دار شدند و در راستاي بازگشت مجدد يهوديان به انگليس كمك بزرگي به كرامول ، ديكتاتور اين كشور كردند.( يهوديان در قرون پانزده و شانزده از انگليس رانده شده بودند) . كالج مذكور ، بعدها ضمن تبديل شدن به يك نهاد رسمي تحت حمايت چارلز دوم ، شاه پروتستان به"انجمن پادشاهي لندن براي توسعه دانش طبيعي" تغيير نام داد. سر اسحاق نيوتن ( از اعضاي خانقاه برادري صهيون و از بنيانگذاران سازمان فراماسونري در انگليس) ، كريستوفر ورن ، رابرت بويل ، جان لاك و شخصيت هاي مشابه ديگر عضو همين تشكيلات ماسوني بودند. اين انجمن سلطنتي در قرون 18 و 19 به ترتيب به يكي از قلعه هاي مهم انديشه صهيوني بدل گشت. "جان لاك" ( بنيان‌گذار ليبراليسم )"روسو" ( فيلسوف قراردادهاي اجتماعي ) "كانت" و "جان ميلتون" همگي طرفدار انديشة تأسيس اسرائيل بودند. از اين رو، جنبش صهيونيزم مسيحي چند سده پيش از صهيونيزم يهودي  شكل گرفت.

ديگر شخصيت هاي مهم جريان موسوم به روشنگري كه در سازمان ايلوميناتي متشكل شده بودند ، به تئوري پردازي براي تشكيل جوامع آرماني جهت تحقق همان حاكميت جهاني خويش ، پرداختند و در همين راستا بود كه جان لاك با تئوري جامعه مدني براي كلني پيوريتن هاي مستقر  در كاروليناي جنوبي با تاكيد بر مباني ماسوني ، قانون اساسي نوشت و همين قانون ، به عنوان قانون اساسي آمريكا قلمداد شد كه تا امروز نيز پابرجا مانده است و در حقيقت كاروليناي جنوبي ، به اولين قلعه بزرگ تشكيلات فراماسونري آمريكا  بدل شد.

اما براي آنكه به ريشه هاي جريان موسوم به روشنگري يا ايلوميناتي در اروپاي دوران رنسانس پي ببريم بايستي به هم پوشاني هاي پروتستانتيزم (كه پيش تر از اين جريان اوج گرفت)  با آموزه هاي صهيوني به خصوص در آيين كابالا يا تصوف يهود ، دقت نماييم. بنا به نوشته گروهي از مورخين و انديشمندان ، اساسا همين كابالا ( كه از جريانات قرون وسطي ،  جنگ هاي صليبي و ماجراي شواليه هاي معبد مي آمد) منشاء و ماخذ پديده اومانيسم در قرن هفدهم به عنوان نخستين پايه هاي جريان روشنگري( ايلوميناتي ) گرديد و در رابطه اي تنگاتنگ با آن به قواعد و قوانين ماسوني ، رسميت بخشيد.

مالاچي مارتين ، نويسنده مشهور و استاد انستيتوي پاپي كتاب مقدس واتيكان در كتاب خود با عنوان مطول "كليدهاي اين خون : كوشش براي حاكميت جهاني بين پاپ ژان پل يازدهم ، ميخاييل گورباچف و غرب سرمايه داري"  مدعي است كه روشنگري يا ايلوميناتي و جريان موسوم به عقلانيت پيش از جريان فرانسيس بيكن در قرن 17 توسط كاباليست ها و اومانيست ها ، آغاز شده بود كه اين حركت شامل علم جادوگري نيز مي گرديد. آنها در تلاش بودند تا با استفاده از جادو (به رسم نياكان خويش در مصر  باستان) دنيا را به زعم خود به معمار بزرگ كائنات كه با 4 حرف مقدس عبراني يعني YHWH يهوه ناميده مي شد ، واگذارند و از همين رو از سمبول هايي مانند هرم و چشم ، استفاده كردند كه به صورت آرم انجمن ماسوني ايلوميناتي در آمد ، از نمادهاي فراماسوني محسوب شده  و حتي امروز  در پشت اسكناس هاي دلار آمريكا نيز به چشم مي خورد.

فيلم فرشتگان و شياطين

انديشه هاي صهيوني ايلوميناتي

پرفسور لنگدان پس از مكث و تمركزي هدف اصلي اين تشكيلات را اينگونه بيان مي كند :

"...آفرينش يك حكومت جهاني ، نوعي نظام جهاني سكولار و غير مذهبي...يك نظام جهاني تازه براساس ديدگاههاي ايلوميناتي ..."

جملاتي كه پرفسور رابرت لنگدان درباره اهداف ايلوميناتي بيان مي كند ، شباهت بسيار قريبي با آنچه در متون و اسناد فرقه هاي مختلف منتسب به صهيونيسم دارد. اسناد و مدارك معتبر تاريخي نشان مي دهد كه فراماسونري به عنوان يك تشكيلات منظم و پيچيده، به طور كامل، همواره در خدمت مقاصد و اهداف صهيونيسم ، عمل كرده است .

ژرژلاميلن در كتاب "اسرار سازمان مخفي يهود" به نقل از متن معروف به "پروتكل هاي زعماي صهيون" مي‌نويسد:

"فراماسونري قدرت مخفي ماست. فراماسونري فقط به منظور مخفي نگاه داشتن نقشه‌هاي ماست و طرز اجراي اين قدرت مخفي و محل اجراي آن براي هميشه بر ملت‌ها پوشيده است."

اسماعيل رايين، مؤلف كتاب"فراموشخانه و فراماسونري در ايران"  نيز در اين زمينه مي نگارد: "صهيونيسم ، ايدئولوژي حاكم بر تمام لژهاي( فراماسونري ) جهان است. لذا صهيونيسم بين‌المللي با فراماسونري بين‌المللي يكي گرديده و از آن به منزله‌ي بازوي سياسي و فرهنگي استفاده مي‌كند."

از طرف ديگر ، هنگامي كه قاتل اجير شده ايلوميناتي در حال صحبت تلفني با پيشكار ونترسكا است و از سوي بازرس اليوتي پيشنهاد پول هنگفتي را دريافت مي كند پاسخ حكيمانه اي مي دهد :" به هردويمان توهين نكن"

بازرس ادامه مي دهد :" ما پول داريم"

و قاتل بلافاصله پاسخ مي گويد :" ما هم همينطور . بيشتر از آنچه كه بتواني فكرش را بكني."

در كتاب آمده است :"در اينجا لنگدان به ثروت ايلوميناتي فكر كرد ، ثروت كهن فراماسون هاي باواريايي ، سلسله روچيلد ، بيلدربرگرها و ..."

يعني نويسنده كتاب ، صريحا به ريشه ها و حاميان مالي و سياسي ايلوميناتي اشاره      مي كند كه در ميان آنها روچيلدها برجسته ترين هستند. فراموش نكنيم كه همين خاندان روچيلد در طول 4 قرن از اصلي ترين نيروهاي سازمان دهنده امپراطوري جهاني صهيونيسم بوده است  و با پول و سرمايه بارون ادموند روچيلد بود كه اسراييل برپا شد و گروهي از يهوديان به آنجا كوچانده شدند.

 در واقع شبكه بين المللي روچيلدها  در اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن بيستم ، به نام دول استعمارگر اروپايي در سراسر دنيا به خصوص قاره آسيا و در هند و ايران و عثماني و برخي كشورهاي ديگر كانون هاي اشرافي ايجاد كرده ، درون دولت ها نفوذ كرده و تلاش كرد كه سياست هاي آنها را به نفع اشرافيت يهود و آرمان ديرين شان يعني حكومت جهاني  بگرداند.

فيلم فرشتگان و شياطين

هانا آرنت ، مورخ و روزنامه نگار يهودي مي نويسد:"...براي اثبات فكر عحيب دولت جهاني صهيون چه دليلي بهتر از خاندان روچيلد كه تابعيت 5 دولت مختلف را دارا و دست كم با سه دولت در همكاري نزديك بود ، دولت هايي كه تنازعات مكرر ميان آنها هرگز ، حتي لحظه اي ، يكپارچگي و پيوند منافع بانكدارانشان يعني روچيلدها را متزلزل نساخت!"

پال جانسن در كتاب "پيدايش تمدن جديد غرب" روچيلدها را عامل كليدي در "پيدايش دنياي نوين" مي خواند. روچيلدها به كانوني تعلق داشتند كه از قرن ها پيش ، شبكه خود را در سراسر جهان گسترانيده و دقيقا همچون يك فرقه و سازمان سياسي منسجم و پنهان عمل مي كرد.

ژان ژاك روسو ، فيلسوف شهير فرانسوي ، منظره حيرت انگيز اين كانون را در حوالي نيمه قرن هجدهم ، چنين توصيف كرده است:

"...آتن ، اسپارت و روم از ميان رفته اند و از خود بازمانده اي در جهان نگذارده اند ، ولي صهيون كه منهدم نشده و اطفال خود را از دست نداده است.آنها محفوظ مانده اند ، تكثير مي يابند و در سراسر جهان پراكنده مي شوند...با همه ملل در مي آميزند ولي با آنها مشتبه نمي شوند. آنها حكمراني از خود ندارند ولي هميشه يك ملت هستند..."

همين شبكه بين المللي بود كه از طريق انباشت سرمايه تاراج شده در تهاجم استعماري اروپا به قدرتي عظيم و بي رقيب بدل شد و در قلب اشرافيت جهاني معاصر جاي گرفت. بنياد روچيلد ، واپسين نماد اقتدار و ثروت اين كانون است.

 

در جايي ديگر  پرفسور لنگدان اين نماد قدرت و ثروت را در قلب نظام سلطه جهاني به طور واضح نشان مي دهد. او يك اسكناس يك دلاري را به ويتوريا وترا نشان مي دهد و  درباره فرقه ايلوميناتي مي گويد :

"...من زماني شيفته اين فرقه شدم كه دريافتم پول رايج آمريكا پوشيده از نمادهاي ايلوميناتي است..."

لنگدان اسكناس را به ويتوريا مي دهد و مي گويد :" به پشت اسكناس نگاه كنيد. آن مهر بزرگ را در طرف چپ اسكناس ببينيد"

ويتوريا اسكناس را برمي گرداند : " منظورتان اين هرم است؟"

لنگدان:" بله ، شما مي دانيد كه اين هرم چه ارتباطي با تاريخ آمريكا دارد؟"

ويتوريا : " چرا در مركز نماد مهر اصلي آمريكاست؟"

لنگدان : " يك تاريخچه خوفناك. اين هرم نماد نيروهاي سري است كه نماينده صعود به جانب منبع روشنايي هستند. در يالاي آن چه مي بيني؟"

ويتوريا اسكناس را بررسي كرد: " چشمي در درون يك مثلث."

لنگدان : " به آن مثلث در خشان مي گويند. هيچ وقت جاي ديگري چشمي را درون مثلثي ديده اي ؟"

در كتاب آمده است :

ويتوريا لحظه اي سكوت كرد و بعد : " راستش بله اما مطمئن نيستم..."

لنگدان : " نشانه هاي ماسون ها در سراسر جهان...بعضي آن را نظام جديد جهاني         مي خوانند."

لنگدان جمله زير مهر را خواند :" Novous ordo seclorum"  به مفهوم نظام جديد جهاني ."

ويتوريا : " جهاني به معني غير مذهبي است...اما چطور اين نمادها مي توانند روي قويترين پول رايج جهان ظاهر شوند؟"

لنگدان : " بسياري از دانشمندان ، معاون رييس جمهور ، هنري والاس را مسئول اين عمل مي دانند. او يكي از مقامات برجسته ماسون بود ..."

ويتوريا : " چطور ؟ چطور رييس جمهور موافقت كرد؟"

لنگدان : " در آن زمان فرانكلين دي روزولت رييس جمهور بود... تاريخ را بخوان ، فرانكلين روزولت يك ماسون معروف بود."!!

فيلم فرشتگان و شياطين

از اثري معمايي و پيچيده تا فيلمي معمولي و حادثه اي

در واقع اين توضيحات مفصل و اشارات متعدد پرفسور لنگدان به نمادها و نشانه هاي ماسوني و ايلوميناتي است كه باعث مي شود وي در طول داستان "فرشتگان و شياطين" بتواند مخاطب را در رصد كردن سمبل هاي ماسوني براي رديابي مسير ايلوميناتي همراه خود گرداند كه متاسفانه در فيلم و فيلمنامه با حذف توضيحات و اشارات ياد شده ، تماشاگر در برابر كنش ها و عكس العمل هاي لنگدان وا مانده و يا حداقل پاسيو و منفعل مي ماند. چرا كه نمي داند نمادهايي مانند هرم ، چشم ، بيضي و مانند آن از مشخصه هاي بارز ماسوني و فرقه هاي وابسته اش مانند ايلوميناتي است. في المثل در محل نشانه اول يعني كليساي سانتاماريا دل پوپو لو ، وقتي بر سر گور مجلل سانتي ( رافائل ) مي رسند ، مكان را مملو از نشانه اي ماسوني اعم از بيضي و هرم مي يابند و اين سوال براي لنگدان و وترا پيش مي آيد كه چگونه هنرمندي مانند برنيني كه در استخدام واتيكان بوده ، از نمادهاي ماسوني براي تزيين بناي هنري اش بهره جسته و تازه پي مي برند كه هنرمند گمنام ايلوميناتي كه اصلا مسير اين فرقه را با تنديس ها و مجسمه هايش معلوم ساخته ،كسي جز برنيني نيست. از اينجاست كه مخاطب كتاب متوجه مي شود ، تشكيلات فراماسوني چه نفوذي در همان واتيكان داشته ، بطوريكه دهها "ابليسك" ( از نمادهاي روشن ماسوني) در سرتاسر واتيكان و خصوصا در مقابل مكان هاي مقدس ( از جمله كليساي سنت پيترز و در ميانه ميدان پياتزا) نصب گردانده است!! اما در فيلم و فيلمنامه ، به دليل به اصطلاح فاكتور گرفتن فيلمنامه نويسان از توضيحات روشنگرانه فوق ، تماشاگر اساسا از كشفيات مكرر پرفسور لنگدان يا  بحث هاي او با ويتوريا وترا و يا تاكيدات دوربين بر اين گونه نمادها همچون " ابليسك" چندان سر در نمي آورد.

به همين دليل است كه اگرچه در انتهاي ماجرا ، مشخص مي شود ، عملياتي كه تحت عنوان ايلوميناتي با ربودن و به قتل رساندن كاردينال هاي كانديداي مقام پاپ و سرقت بمب ضد ماده براي زير و رو كردن  واتيكان همراه شد توسط پيشكار پاپ هدايت مي شد اما در كتاب با توضيحات مفصل رابرت لنگدان( كه بخشي از آن را بازگفتم)  ، دن براون به گونه اي ظريف قدرت و نفوذ ايلوميناتي و فراماسونري امروز را فراتر از قتل 4 كاردينال و آن عمليات ابلهانه ربودن محفظه حاوي يك چهارم گرم ضد ماده ترسيم مي كند.

 او در بخشي از داستان كه قاتل در حال جر و بحث با پيشكار و بازرس اليوتي است از فكر لنگدان مي نويسد :" ...همه مي دانستند كه نفوذ كردن در سازمان هاي جهاني ، نام تجارتي ايلوميناتي بود. آنها در شبكه هاي اصل بانكداري و هيئت هاي دولت و ...حضور داشتند. يك بار چرچيل به خبرنگاران گفته بود كه اگر جاسوسان انگليسي به درجه اي كه ايلوميناتي ها در پارلمان انگليس نفوذ كرده بودند ، در ميان نازي ها رخنه داشتند ، جنگ جهاني ، يك ماهه به آخر مي رسيد..."

دو خبرنگار بي بي سي كه در كتاب با تماس تلفني قاتل به محل هر جنايت كشيده         مي شوند ( ولي در فيلمنامه و فيلم كاملا كنار گذاشته شده اند) ، پس از اينكه نام ايلوميناتي را در تماس تلفني با قاتل مي شنوند ، به اينترنت مراجعه كرده تا اطلاعاتي در اين باره بگيرند ، اطلاعات آنها ، نفوذ عجيب و غريب فراماسون ها را در دنياي امروز موكد مي گرداند.

آنها ابتدا از اخطار چرچيل و وودرو ويلسن ( رييس جمهوري وقت آمريكا) نسبت به گسترده شدن نفوذ ايلوميناتي صحبت مي كنند و سپس به رابطه با نفوذترين و موثرترين شخصيت هاي تاريخ معاصر با اين فرقه ماسوني پي مي برند. افرادي مانند سيسيل رودز ( بنيانگذار بورسيه هاي علمي ) يا بيل كلينتن يا خانواده گرانت در فرانسه و آلومبرادوس از اسپانيا و حتي كارل ماركس ! و بالاخره به بازي رايج و محبوبي  در ميان نوجوانان و جوانان آمريكايي مي رسند  به نام ايلوميناتي : نظام جديد جهاني ...

فيلم فرشتگان و شياطين

فيلم " فرشتگان و شياطين" با طفره رفتن از ارائه اين نوع اطلاعات ، در واقع با افشاي نقش پيشكار كامرلنگو در ماجراهاي واتيكان ، به يك فيلم معمولي حادثه اي بدل مي شود و برعكس كتاب ، ديگر در ذهن مخاطب تداوم نمي يابد. در واقع فيلم با همان جملات كليشه اي فرمانده راچر در اتاق دربسته پيشكار ، به پايان رسيده  و همه چيز تمام مي شود. انگار نه انگار كه ايلوميناتي و انجمني به اين نام وجود خارجي داشته است. همه آن كشف راز و رمز مسر ايلوميناتي و حل آن پازل شگفت آور برنيني و ميلتون و وقايعي مانند آنها به يك بازي ساديستيك تبديل مي شود كه گويي نويسنده قصد داشته مانند كلاه گشادي بر سر مخاطبش بگذارد و بس!

به راستي چرا چنين تفاوت مهم و اساسي  مابين كتاب و فيلمنامه اقتباسي "فرشتگان و شياطين" ديده مي شود كه آن را به يك اقتباس غير وفادارانه تبديل نموده است؟ آنهم اقتباسي كه خود نويسنده داستان برآن نظارت داشته است!

يعني آيا دن براون نسبت به همه آن اطلاعات حيرت انگيزي كه در كتاب مطرح ساخته ، دچار شك و ترديد شده است؟ آيا او و ديگر سازندگان فيلم "فرشتگان و شياطين" از جمله كمپاني توليد كننده ، شرايط كنوني جهان را مساعد بازتاب جهاني تر آن كشفيات و اطلاعات ندانسته اند؟ در سالهايي كه كتاب "فرشتگان و شياطين" نوشته شد و سپس " رمز داوينچي" انتشار يافت و بعد به فيلم برگردانده شد ، چه شرايط و موقعيتي بر عالم حاكم بود كه نوشتن چنين داستان ها و ساختن چنان فيلم هايي را لازم مي گرداند؟

به نظرم پاسخ اين سوالات را به وضوح مي توان در همان كتاب و فيلم "رمز داوينچي" جستجو كرد. در صحنه اي كه سر لي تيبينگ ، دوست قديمي پرفسور رابرت لنگدان ، او و سوفي را در كليساي محل دفن سر اسحاق نيوتن به گروگان گرفته تا رمز آن كريپتكس را باز كرده و به مكان دفن جام مقدس و الواح همراه آن دست پيدا كند تا راز كهن ، افشاء شده و جهان به نسل عيس مسيح ( ع) سپرده شود ، نسلي كه خانقاه صهيون از آن مراقبت كرده است ، سر تيبينگ در پاسخ لنگدان كه چرا چنين كاري را انجام مي دهد ، مي گويد كه با تغيير هزاره و رفتن از برج حوت به حمل ، قرار بود خانقاه صهيون اين راز را افشاء كند اما چنين نكرد. تغيير هزاره و آغاز هزاره سوم از اعتقادات فرقه هاي هزاره گراي صهيونيستي مانند اوانجليست ها است كه معتقدند در آغاز آن پايان روزها فرا مي رسد و با وقوع جنگ آرماگدون ( مابين نيروهاي خير يعني غرب و قواي شر كه از نظر آنان شرق و به خصوص شرق اسلامي تلقي مي شود )، زمينه هاي ظهور حضرت مسيح (ع) از طريق فراگيري كشور اسراييل فراهم    مي آيد.  

در واقع غرب صهيوني ( همچنانكه رهبران و پيش گوهايشان مانند جري فالول ، هال ليندسي ، بيلي گراهام و ...سالها وعده داده بودند ) قرار بود در آغاز هزاره سوم به اصطلاح به نقطه صفر برسد و از همين روي مي بايست رازهاي پنهان و ديرين آنها براي زمينه سازي حاكميت جهاني شان ، افشاء گردد. دهها و صدها فيلم در دهه 90 حكايت از همين نگاه و ديدگاه داشت. از همين روي كتاب ها و فيلم هايي مانند هري پاتر و ماتريكس و مگي دو و ارباب حلقه ها و جنگ هاي ستاره اي و نارنيا و اسپايدرويك و نيروي اهريمني و رمز داوينچي و فرشتگان و شياطين و ...نوشته و منتشر و ساخته شدند. امثال جري فالول و هال ليندسي و پت رابرتسون و ...براي پايان روزها ، تاريخ هاي متعددي عرضه كردند  و بعد از  سال 2001 و حادثه برج هاي دو قلوي نيويوركي ، تواريخي همچون 2006 و 2007 و 2008 را تعيين كردند ولي به فضل الهي ، چرخ زمان آنچنان كه مي خواستند پيش نرفت . شايد به همين دليل فكر كردند ، در واگويي اسرار خانقاه صهيون كمي زياده روي شده و بسياري از اسرار مگوي را با دست خود برملا كرده اند.

احتمالا سرند كردن كتاب "فرشتگان و شياطين" از نكات درشت و افشاگرانه و تبديلش به فيلمي خنثي و پيش پا افتاده ، با توجه به اين رهيافت تازه بوده است. 

 نويسنده: سعيد مستغاثي

  

مطالب مرتبط:

فيلم فرشتگان و شياطين

آلبوم تصاوير فيلم فرشتگان و شياطين

دانلود تريلر ويدئويي فيلم فرشتگان و شياطين

جنجال آفريني براي واتيكان

پرده بر اسرار پنهان ماسوني

(0) نظر

قصه فراماسونري در "قلب يخي"

بخش ارتباطات- چندي پيش مطلبي پيرامون سريال قلب يخي را در سايت تبيان مشاهده كرديد. در آن مقاله به اين موضوع اشاره شد كه مجموعه قلب يخي اولين سريال ايراني با نمايش خانگي است كه وارد بازار فروش شده است. اين سريال با هنرنمايي جمعي از چهره هاي سرشناس سينما ساخته شده و موضوعات تازه اي را مطرح مي كند.

قلب يخي

اما ايده ساخت اين مجموعه از كجا آمد؟

اين سوالي است كه شايد پاسخ آن براي مخاطبان قلب يخي جالب باشد. جواب اين سوال به شش سال قبل مربوط مي شود. آن زمان محمد حسين لطيفي قصد ساخت سريالي به اسم «بار ديگر مادرم» را داشته است كه ايده قلب يخي به ذهن حامد عنقا (فيلمنامه نويس سريال «نردبان آسمان» كه لطيفي آن را ساخته و رمضان پارسال آن را ديديم) مي‌رسد. اما به دلايلي همچون پيچيدگي داستان و هزينه بردار بودن، اين ايده به اجرا در نمي آيد تا اين كه تصوير دنياي هنر به لطيفي پيشنهاد ساخت اولين سريال خصوصي در شبكه پخش خانگي را مي‌دهد.

بدين ترتيب طرح قصه پرورش داده مي شود و به مرور شاخه شاخه مي‌شود و قصه‌هاي جديدتر، درام‌هاي معمايي و پيچيده، به طرح اوليه اضافه شده تا در نهايت به هم متصل مي‌شوند. به اين ترتيب شاهد هستيم كه در قلب يخي چند داستان به طور موازي جلو مي‌رود؛به گونه اي كه اكنون با پخش قسمت يازدهم اين سريال، حوادثي رخ مي دهد كه پيچيدگي داستان را دو چندان مي كند، به گونه اي كه تعريف كردن داستان اين مجموعه براي كساني كه مخاطب آن نبوده اند،مشكل است. همين خصلت در اين مجموعه نسبتا منحصر به فرد است. چرا كه اغلب سريال هاي ايراني چنين محتوا و پرداختي ندارند و پيش بيني كردن حوادث را براي مخاطب بسيار آسان مي كنند. به همين خاطر به نظر مي رسد قلب يخي مجموعه اي متفاوت از سريالهاي ايراني است كه تاكنون ساخته شده اند. بهره گيري از ژانر جنايي – اجتماعي با پرداختي مناسب توانسته مخاطباني را جذب كند. هرچند تاخير در ارائه اين مجموعه به طور هفتگي،موجب ريزش برخي از مخاطبانش مي شود اما به طور كلي به نظر مي رسد قلب يخي ايده اي تازه و متفاوت از توليد كنندگان سريال در داخل كشور است.

اين سوالي است كه شايد پاسخ آن براي مخاطبان قلب يخي جالب باشد. جواب اين سوال به شش سال قبل مربوط مي شود. آن زمان محمد حسين لطيفي قصد ساخت سريالي به اسم «بار ديگر مادرم» را داشته است كه ايده قلب يخي به ذهن حامد عنقا (فيلمنامه نويس سريال «نردبان آسمان» كه لطيفي آن را ساخته و رمضان پارسال آن را ديديم) مي‌رسد

علاوه بر نحوه بازيگري و حضور ستارگان سينمايي در اين مجموعه، طرح موضوعاتي جديد نكته اي قابل توجه است. مسئله اينجاست كه تمامي حوادث اين داستان به گروهي مخوف مربوط است كه يك گرداننده و هدايتگر اصلي دارد كه همه حوادث در دستان او مي چرخد.

اين گروه مخوف همان فراماسونرها هستند كه با اهدافي مشخص،عده اي را به خدمت مي گيرند و به اصطلاح در درون لژهايي جاي مي دهند.هر لژ هم يك رئيس دارد يا فردي كه در راس هرم قدرت ايستاده و همه اعضا بايد تحت سلطه و فرمان او باشند.

فراماسونري

اينكه به طور كلي مكتب فراماسونري و تفكرات و عقايد مربوط به پيروان آن چه مختصاتي دارد و از كجا نشات مي گيرد بحثي طولاني است كه مجال پرداختن بدان در اين نوشتار نمي گنجد. آنچه مشخص است اينكه عناصر فكري خاصي در ميان پيروان اين فرقه وجود دارد. مثلا تفكر اومانيستي از اصلي ترين عقايد فراماسونهاست.اينكه انسان با به دست آوردن پول و قدرت بايد زندگي كند و هر چه بهره مادي بيشتر باشد براي او بهتر است.

چنين چيزي در قلب يخي به وضوح ديده مي شود. به اين صورت كه فردي كه گذشته سختي داشته با عضويت در گروه از لحاظ مالي آنچنان حمايت مي شود كه مزون خياطي بزرگي افتتاح مي كند كه همين مزون  تبديل به مركزي براي فعاليت و جذب اعضاي تازه به درون لژ مي باشد. در اين مكان با برنامه ريزي و طراحي نقشه هاي دقيق، دختران جوان با وعده هاي فريبنده، شروع به فعاليت در مزون مي كنند و در نهايت به نوعي قرباني مي شوند.

قلب يخي اينطور نشان مي دهد كه مكتب فراماسونري به حدي قدرتمند است كه رئيس يك لژ فراماسونري يا فرد رده بالاي آنها، با بهره گيري از نفوذ و قدرت خود، بر همه چيز احاطه دارد.همه جا جاسوس دارد و از همه چيز باخبر است. اينكه افراد رده بالاي اين مكتب، براي دست يابي به هدف بزرگي كه دائما از آن سخن مي گويند،دست به هر كاري مي زنند. به راحتي آدم مي كشند،دزدي مي كنند و هر جنايتي را مرتكب مي شود.

در سكانس هاي مختلف فيلم نشان داده مي شود كه فردي به نام فرهاد كه به نوعي نقش همان رئيس را ايفا مي كند،انگشتري در دست دارد كه نقش گونيا و پرگار بر آن حك شده است كه همان نماد معروف فراماسونري است.

علاوه بر نحوه بازيگري و حضور ستارگان سينمايي در اين مجموعه، طرح موضوعاتي جديد نكته اي قابل توجه است. مسئله اينجاست كه تمامي حوادث اين داستان به گروهي مخوف مربوط است كه يك گرداننده و هدايتگر اصلي دارد كه همه حوادث در دستان او مي چرخد

قصه قلب يخي حكايت چند جوان جسور است كه مي خواهند به درون يك لژ فراماسونري راه يابند تا از اهداف و عملكرد آنها آگاه شوند.دغدغه اصلي اين جوانان تحصيلكرده اين است كه با ورود به اين عرصه خطرناك و ريسك پذير،موجبات نجات گروه زيادي از هم نوعان خويش را فراهم آورند. فعاليتها و عملكرد اين گروه به خاطر هدف بزرگشان به حدي مخوف است كه ناخودآگاه ترس و دلهره را به مخاطب القاء مي كند و احساس كنجكاوي زيادي را براي درك ماهيت واقعي فراماسونري در اذهان ايجاد مي كند.

قلب يخي

طبق تحقيقات صورت گرفته در رابطه با ماهيت فراماسونرها، نظريات مختلفي وجود دارد كه هر يك از آنها جاي بحث و بررسي فراوان دارند اما يك تحقيق جامع در رابطه با اين موضوع صورت گرفته كه جريان فراماسونري و شكل گيري اين مكتب را براي اولين بار به كشور اسكاتلند نسبت مي دهند.

در اين باره دو مورخ ماسون به نام "روبرت توماس" و "كريستفر نايت" معتقدند كه لژ اسكاتلند آغاز شروع و شكل گيري فرقه اي است كه امروز به نام فراماسونري شهرت يافته و اين گروه 2آرزو را سرلوحه برنامه و هدف اقتصادي و سياسي خويش،قرار دادند.

آرزوي اول بازگشت به بيت المقدس و احياي معبد سليمان است و آرزوي دوم ايجاد نظم نوين جهاني بر پايه اعتقاداتي كه ماهيتي ملحدانه دارند. اين جمله اي است كه سالهاست بر پشت اسكناس تك دلاري حك شده و اين نشان از قدرت نمايي ماسون ها دارد. اين نكته در يكي از سكانس هاي قلب يخي مطرح شد اما چگونگي طرح اين موضوع در اين فيلم به گونه اي مبهم و گيج كننده بود و دقيقا مشخص نشد كه سير اين داستان به چه صورتي است.

 به هر حال به نظر مي رسد براي مخاطبان قلب يخي مهم است كه بدانند اهداف فرقه ماسون، چگونه توانسته به جامعه و فرهنگ ما نيز نفوذ پيدا كند و سطح ارتباطات اين فرقه در كشور ما با عناصر خارجي اين گروه،به چه صورت است؟ اين سوالي است كه ذهن بسياري از مخاطبان را مشغول كرده و اميدواريم كه در ادامه به اين موضوع به طور واضح و روشن پرداخته شود.

به طور كلي طرح موضوع قلب يخي و سخن از فرقه فراماسونري براي اولين بار در يك توليد داخلي، موجب شده تا اثري منحصر به فرد و نسبتا جديد در برابر ديدگان مخاطب ايراني قرار گيرد.

(0) نظر

فراماسونري دردولت هويدا


هويدا در طول دوران نخست وزيري اش توجهي ويژه به بهائيان مبذول مي داشت و براي آنها امتيازات ويژه قايل مي شد. از رهگذر اين توجه و امتيازات بود كه بهائيان در دوره نخست وزيري هويدا به سرعت رشد كردند و در عرصه هاي مختلف، بويژه اقتصادي به توفيقاتي نايل آمدند


 

بهائي¬گري وفراماسونري دولت هويدا

بهائيگري: يكي از ادعاهاي فرقه بهائيت اين است كه ميگويد بهائيت دخالتي در امور سياسي ندارد، در جلسات و محافل و اجتماعات بهائيان هيچ صحبتي از سياست نميشود و بطور كلي اعضاي اين تشكيلات از دخالت در امور سياسي ممنوع اند و در منطقه اي كه سكونت دارند بايد از حكومت آن پيروي و اطاعت كنند. اما واقعيت غير از اين است و از آن روزي كه علي-محمد باب اعدام شد و ناصرالدين شاه قاجار هدف سوء قصد قرار گرفت. بهائيان، به سياست گرايش پيدا كرده و تا به امروز بهائيان ايران هم در امور سياسي دخالت كردند و هم در جريانهاي سياسي بين المللي راه پيدا كردند. بهائيان در ايران از ابتداي قرن حاضر مشاغل مهم دولتي و حتي مقامات عاليرتبه را در دست خود گرفتند و در تمام امور مملكتي دخالت و نفوذ داشتند.

اولين تاثير محسوس حضور بهائيان در مشاغل بالاي كشور، افزايش روند استخدام بهائيان در وزارتخانه ها و سازمان هاي دولتي بود كه در اواخر نخست وزيري هويدا در تعرفه¬هاي خدمتي علناً، وابستگي خود را به فرقه بهائي اعلام و ابراز مي داشتند. همچنين در ارتش ارفاق هايي نسبت به افسران و دانشجويان و سربازان وظيفه بهايي مي شد و در اولين ماههاي بهار و تابستان 1344 دستور داده شده كليه افسران و دانشجويان و سربازان بهايي براي شركت در جشنهاي مذهبي خود 48 ساعت به مرخصي بروند. 1

هويدا در طول دوران نخست وزيري اش توجهي ويژه به بهائيان مبذول مي داشت و براي آنها امتيازات ويژه قايل مي شد. از رهگذر اين توجه و امتيازات بود كه بهائيان در دوره نخست وزيري هويدا به سرعت رشد كردند و در عرصه¬هاي مختلف، بويژه اقتصادي به توفيقاتي نايل آمدند. خسرو معتضد در اين باره مي گويد:

«تنها دو سال پس از نخست وزيري هويدا كه «خانم گ ـ آـ ص» از آشنايان نويسنده، به من گفته است كه او (هويدا) مي گفت اصلاً بهايي نبوده و لائيك است و تعصبي در بهائيگري ندارد، تعداد انجمن¬ها و لجنه هاي بهايي در ايران به صورت حيرت انگيزي افزايش يافت. عده زيادي از بهائيان كه ابتدا ادعا مي كردند مسلمانند ولي بعدها در پرسش نامه هاي استخدامي آشكارا مي-نوشتند بهايي هستند. در دانشگاهها، وزاتخانه ها، سازمان هاي دولتي و ارتش به مقامات مهم منصوب شدند ... در دوران نخست وزيري هويدا، پيروان فرقه بهايي قدرت و نفوذ زيادي به دست آوردند. بهائيان اين قدرت و نفوذ را نه فقط براي كسب ثروت و قدرت شخصي بلكه بر حسب خيالپردازي ها و آمال و آرمانهاي مفروض خويش، به منظور تبديل و تغيير تدريجي در باورهاي و برداشت هاي عقيدتي و ذهني مردم ايران و اشاعه كيش بهايي يا دست كم رسمي ساختن آن به مثابه يكي از اديان الهي به كار مي-بردند.» 2

در مورد وابستگي هويدا به فراماسونري و شركت وي در جلسات لژهاي گوناگون، اسناد متعددي در دست مي باشد كه مؤيد حضور وي در لژ مولوي، لژ تهران، لژ لايت، لژ بزرگ ايران، لژ كورش و لژ فروغي مي باشد

هويدا بهائيان را به مشاغل كليدي مي گماشت. حتي چند وزير كابينه او همچون سپهبد صنيعي وزير جنگ، فرخ رو پارساي وزير آموزش و پرورش، منوچهر شاهقلي وزير بهداري، منصور روحاني وزير آب و برق، منوچهر تسليمي وزير بازرگاني بهايي بودند. هويدا در مدت حكومت خود با به كار بستن تصميمات كادر رهبري كميته، نفوذ بهائيان را در همه سطوح سياسي ـ اقتصادي و نظامي به حد كامل گسترش داد تا بدان حد وقتي رئيس دانشگاه تهران خواست با احضار دكتر احسان الله يارشاطر، استاد بهائي الاصل فرهنگ و تاريخ ايران در آمريكا، جلو كارهاي مخربانه و ضد ملي و مذهبي او را بگيرد، مورد غضب هويدا قرار گرفت و از رياست دانشگاه تهران بركنار شد.

حمايت هاي هويدا از بهائيان تا آن حد وسعت يافت كه تقدير و سپاسگزاري از او در دستور كار محفل هاي بهايي قرار گرفت و در بسياري از گزارشهايي كه ساواك از محفل هاي بهائيان تهيه كرده است، اسنادي از اين تقدير و تشكر از هويدا ديده مي-شود. به نمونه اي از اين گزارش¬ها نگاه كنيم:

«جلسه مورخ 7/3/1347 كميسيون نشر نفحات الله در منزل اسدالله قدسيان زاده تشكيل گرديد. در اين جلسه عباس اقدسي كه سخنران كميسيون بود، از آقايان اسدالله علم وزير دربار و اميرعباس هويدا به عنوان بهايي و بهايي زاده به خاطر الطافشان نسبت به بهائيت تقدير و تشكر به عمل آورد. در اين جلسه همچنين مطرح شد كه پيشرفت ما بهائيان در اين است كه در هر اداره ايران و تمام وزارتخانه ها يك جاسوس داريم و هفته اي يكبار كه طرح هاي تهيه شده به وسيله دولت به عرض شاهنشاه آريامهر مي رسد، گزارشاتي نيز در زمينه طرح به محفل هاي روحاني بهائي مي رسد.» 3

بهائي¬گري وفراماسونري دردولت هويدا

به طور كلي بهائيان ايران، پيشرفت و موفقيتهاي خود در دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوي را نتيجه خدمات و پشتيباني هويدا مي دانستند. در يكي ديگر از گزارشهاي ساواك در سال 1357 به اين نكته اشاره شده است:

«... آقاي اميرعباس هويدا به پشتيباني بيت العدل اعظم مدت سيزده سال بر ايران حكومت كرده و جامعه بهائيت به پيشرفت هاي قابل توجهي رسيد و افراد متنفذ بهايي پست هاي مهمي را در ايران اشغال كردند و پول¬هاي مملكت را به خارج فرستادند.» 4

فراماسونري: هويدا يك فراماسون بود و در دوره صدارت او، ايران به عرصه تاخت و تاز لژهاي مختلف فراماسونري تبديل شد. اميرعباس هويدا به احتمال قريب به يقين در همان سال هاي 1335- 1330 كه در سازمان ملل در ژنو مستقر بود به جرگه فراماسونري پيوست و در بازگشت به ايران از حمايت نيرومند داخلي و خارجي برخوردار شد. حاميان هويدا كه در واقع پشتيبان وي در عرصه سياست ايران شدند، يعني رجبعلي منصور وعبدالله انتظام، هر دو از اركان فراماسونري ايران بودند. 5

در مورد وابستگي هويدا به فراماسونري و شركت وي در جلسات لژهاي گوناگون، اسناد متعددي در دست مي باشد كه مؤيد حضور وي در لژ مولوي، لژ تهران، لژ لايت، لژ بزرگ ايران، لژ كورش و لژ فروغي مي باشد. 6 اما به گونه اي كه خود هويدا اظهار مي دارد، وي از شركت در اين جلسات حتي الامكان خودداري مي كرده است. واين عدم حضور به منزله مبرّا بودن وي از عضويت در تشكيلات فراماسونري نيست، بلكه وي در نظر داشته تا از خود يك چهره محبوب و مردمي بسازد و مورد نفرت و انزجار عموم ملت قرار نگيرد.

با وجود چهره اميرعباس هويدا به عنوان يكي از استادان بزرگ «لژ بزرگ ايران»، حضور فعال ديگر فراماسونها دردستگاه حكومتي وي دور از انتظار نبود.

حمايتهاي هويدا از بهائيان تا آن حد وسعت يافت كه تقدير و سپاسگزاري از او در دستور كار محفل¬هاي بهايي قرار گرفت

درچند گزارش ساواك به اين مسئله اشاره شده است. در يك گزارش كه تاريخ مرداد ماه 1348 را بر پيشاني خود دارد، چنين مي خوانيم:

«احتراماً با توجه به ترميم كابينه آقاي اميرعباس هويدا، ذيلاً اسامي وزراء عضو تشكيلات فراماسونري جهت استحضار از عرض مي¬گذرد: آقاي اميرعباس هويدا نخست وزير، ناصر يگانه وزير مشاور و معاون پارلماني نخست وزير، جواد منصور وزير اطلاعات، حسن زاهدي وزير كشور، منوچهر پرتو وزير دادگستري، مجيد رهنما وزير علوم و تعليمات عاليه، فتح الله ستوده وزير پست و تلگراف و تلفن، مهرداد پهلبد وزير فرهنگ و هنر، ايرج وحيدي وزير كشاورزي.» 7

اداره كل سوم ساواك در تاريخ 8/2/1352 نيز اسامي وزراي فراماسون هويدا را گزارش كرده است. در اين گزارش افزون بر اسامي بالا افرادي چون محمود قوام صدري وزير مشاور، نصير عصار معاون نخست وزير و سرپرست سازمان اوقاف و هوشنگ انصاري وزير اقتصاد ذكر شده است. 8

پي نوشت

1- خسرو معتضد، هويدا سياستمدار پيپ، عصا، گل اركيده، جلد دوم، تهران: زرين، 1378ص633.

2- همان، صص672- 671.

3- حسين مير، تشكيلات فراماسونري در ايران، تهران: علمي، 1371، ص210.

4- همان.

5- محمد اختريان، نقش اميرعباس هويدا در تحولات سياسي اجتماعي ايران، تهران: علمي، 1375،ص161.

6- موسسه مطالعات و پژوهش¬هاي سياسي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج دوم: جستارهايي از تاريخ معاصر ايران، چ دوازدهم، تهران: اطلاعات، 1379،ص392.

7- همان، ص394.

8- همان.

(0) نظر

ترويج مسيحيت، تطهير فراماسونري

 

نماد گم‌شده

«در سال 1991، سندي در گاوصندوق رييس سازمان سيا قرار گرفت. اين سند تا به امروز هنوز آنجاست. متن رمزي آن در بر دارنده‌ي ارجاعاتي به يك مدخل باستاني و مكاني ناشناخته در زير زمين است. در اين سند همچنين جمله‌اي به اين مضمون وجود دارد: "جايي در آن بيرون مدفون شده است".»

جهان نيوز: جملات بالا، اولين جملات "نماد گمشده" (The Lost Symbol) تازه‌ترين كتاب دن براون است. اين رمان قسمت سوم از مجموعه سه‌گانه‌اي است كه در پي دو كتاب قبلي اين نويسنده، "فرشتگان و شياطين" و "رمز داوينچي" در سال 2009 منتشر شده و قرار است فيلمي اقتباسي از آن در سال 1012 به نمايش در آيد.

شخصيت اول هر سه كتاب استاد نمادشناسي از دانشگاه هاروارد به نام "رابرت لنگدان" است كه در ماجراهايي آكنده از معماها و راز و رمزهاي تاريخي به دنبال حقايقي مخفي مي‌گردد.

اما پرسش اين است كه پرداختن به اين رمان و نويسنده‌اش چه اهميتي دارد؟ آيا اين كتاب ارزش تحليل و بررسي را دارد؟ يا اين رمان هم مثل هزاران داستان كوتاه و بلندي است كه در گوشه گوشه‌ي دنيا منتشر مي‌شود؟ تنها عاشقان دنياي داستان بايد به چنين كتابي توجه كنند؟ يا ديگراني كه دغدغه‌هاي فرهنگي و ارزشي دارند نيز بايد نسبت به اين كتاب كه به سرعت در ايران ترجمه شده است، حساس باشند؟

پرداختن به اين رمان و نويسنده‌اش چه اهميتي دارد؟ آيا اين كتاب ارزش تحليل و بررسي را دارد؟ يا اين رمان هم مثل هزاران داستان كوتاه و بلندي است كه در گوشه گوشه‌ي دنيا منتشر مي‌شود؟

براي پاسخ به پرسش‌هاي بالا كافي است چند نكته را بدانيم. دن براون در كتاب‌هايش به موضوعات جنجالي و حساسيت برانگيز مي‌پردازد. كتاب قبلي وي، "رمز داوينچي" باعث شد پاپ ژان پل دوم و مجمع كاردينال‌هاي كاتوليك، براون و كتابش را تكفير كنند. اين كتاب با فروش 81 ميليون نسخه‌اي به پرفروش‌ترين كتاب انگليسي قرن بيست و يكم تبديل شد و بعدها فيلمي با همين نام نيز از روي آن ساخته شد.

دن براون نويسنده‌اي است كه از حقايق غير قابل انكار و شايعات غير قابل باور داستاني معمايي مي‌آفريند، كه بسياري را به خود جذب مي‌كند. اما موضوع تازه‌ترين كتاب اين نويسنده چيست و چرا بايد به ترجمه‌ي چنين كتابي در ايران حساس بود؟

كل داستان در يك بازه‌ي زماني دوازده ساعته در واشنگتن اتفاق مي‌افتد و محوريت داستان موضوع فراماسونري است. لنگدان ظاهراً به دعوت يكي از دوستان فراماسون خود به قصد انجام يك سخنراني در ساختمان كنگره ايالات متحده وارد واشنگتن دي سي مي‌شود. پس از ورود به ساختمان كنگره رابرت لنگدان با دست راست قطع شده دوست خود مواجه مي‌شود كه در وسط سالن به سمت مشخصي اشاره مي‌كند.

دن براون نويسنده‌اي است كه از حقايق غير قابل انكار و شايعات غير قابل باور داستاني معمايي مي‌آفريند، كه بسياري را به خود جذب مي‌كند

با توجه به شواهد، لنگدان در مي‌يابد كه دوستش ربوده شده و رباينده بدين وسيله از وي مي‌خواهد كه براي او هرم مخفي فراماسون‌ها را كه گفته مي‌شود در جايي در شهر واشنگتن پنهان شده، و همچنين كلمه‌ي گمشده‌اي را كه گفته مي‌شود كليد دستيابي به قدرت و دانش مخفي گذشتگان است پيدا كند.

اين داستان با پيچ و خم‌هاي زياد بالاخره به پايان مي‌رسد، ولي در زير لايه‌ي جذاب و سرگرم‌كننده‌ي داستان لايه‌ي ديگري نهفته است كه نويسنده مي‌كوشد آن را در ناخودآگاه ذهن خواننده حك كند:

ترويج اومانيسم: تم اصلي اين داستان اومانيسم و خداانگاري انسان است. در نقاط متعددي از داستان به خواننده گفته مي‌شود كه انسان توانايي رسيدن به مرتبه‌ي خدايي را دارد. تنها مشكل انسان اين است كه چنين چيزي را باور ندارد و دانش جادويي گذشتگان را هم گم كرده است.

تطهير فراماسونري: در اين كتاب فراماسونري نه يك سازمان سري و مخوف، كه انجمني بر پايه‌ي دانش معرفي مي‌شود و وظيفه‌اش حفظ دانش و اسرار گذشتگان است. در كل كتاب تمام شخصيت‌هاي فراماسون، انسان‌هاي پاك و وارسته هستند، و تنها فرد شرور داستان كسي است كه مي‌خواهد رازهاي فراماسونري را افشا كند. در اين كتاب به دفعات از فراماسونري دفاع مي‌شود و فراماسون‌ها را افرادي آگاه كه نيت‌هاي خيرخواهانه دارند به تصوير كشيده، كساني كه ضدفراماسون‌ها هستند را به سخره مي‌گيرد.

ارائه‌ي تاريخ جعلي آمريكا: دن براون آمريكايي در اين كتاب ضمن تقديس سياستمداران و فراماسون‌هاي برجسته‌ي كشورش، سعي در ايجاد يك تاريخ جعلي و پر از رمز و راز براي ايالات متحده و معرفي اين كشور به عنوان رم دنياي جديد دارد. در اين كتاب از قدمت ساختمان‌هاي اصلي واشنگتن به گونه‌اي صحبت مي‌شود، كه خواننده‌ي بي‌خبر از همه جا مي‌پندارد با كشوري چند هزار ساله طرف است.

تقديس انجيل: مخاطب اصلي كتاب مردم ايالات متحده هستند و از اين نظر توجه براون به انجيل چيز عجيبي به نظر نمي‌رسد. چيزي كه عجيب به نظر مي‌رسد پيوند زدن انجيل با دنياي فراماسونري و معرفي اين كتاب به عنوان راه حل نهايي همه‌ي مسايل است. در اين كتاب انجيل تحريف‌شده‌ي مسيحيان به عنوان تنها پاسخ تمام پرسش‌هاي بشريت و گنجي كه ساليان دراز از آن محافظت شده معرفي مي‌شود. در واقع نويسنده مي‌كوشد در يك داستان خيالي هم چهره‌ي فراماسون‌ها را به عنوان نگهبانان انجيل تطهير كند، و هم برداشت‌هاي عجيب و غريب از انجيل را به عنوان تنها اميد آينده جلوي راه خواننده بگذارد.

در مورد هر يك از چهار مورد بالا مي توان مطالب زيادي نوشت. اما سؤال اصلي اين است كه چرا دستگاه‌هاي نظارتي به كتابي كه در سر تا سر داستانش به تبليغ اومانيسم، تطهير فراماسونري، تكريم تاريخ جعلي آمريكا و ترويج مسيحيت و انجيل مي‌پردازد، به اين راحتي اجازه‌ي چاپ مي‌دهند؟

اگر نوجوانان و جوانان با خواندن اين كتاب رازآلود به تقدس انجيل تحريف شده اعتقاد پيدا كرده و به مسيحيت گرايش پيدا كنند، كسي جوابگو خواهد بود؟ آيا ساختن افسانه از مهمترين دشمن ما يعني آمريكا رسالت مترجمان، ناشران و مميزان اين كشور است؟ آيا انتشار گسترده‌ي چنين رماني در جهان تكه‌اي از پازل پيچيده‌ي فراماسونري نيست؟

(0) نظر

فراماسونري

بخش اول از جلسه بيست وششم از سلسله دروس غرب شناسي استراتژيك دكتر حسن عباسي « متغير اداره تمدني فعال و اداره تمدني منفعل، نظام تصميم سازي يك‌پارچه غرب ؛‌ نظام اراده يك‌پارچه تمدني (نظام فراماسونري) ؛ از 600 تا 1400 ميلادي، عصر معماران كليسايي ؛ اتحاديه معماران (ماسون‌ها) ؛ لوژهاي فراماسونري » (50:03)

كليك كنيدTongue out

(0) نظر

آيت الله مصباح عليه ماسون‌ها


آيت الله مصباح عليه ماسون ها

 

سخنراني آيت‌الله «محمد تقي مصباح يزدي»را پيرامون بازتوليد تشكيلات فراماسونري در ايران كه روز 24 فروردين 1390 در جمع مسئولان «شوراي عالي زنان» ايراد شد، بايد يكي از مهمترين سخنراني‌هاي  تاريخ سياسي معاصر دانست؛

 


 

سخنراني آيت‌الله «محمد تقي مصباح يزدي»را پيرامون بازتوليد تشكيلات فراماسونري در ايران كه روز 24 فروردين 1390 در جمع مسئولان «شوراي عالي زنان» ايراد شد، بايد يكي از مهمترين سخنراني‌هاي  تاريخ سياسي معاصر دانست؛ چه اينكه نمادها و نشانه‌هاي معرفتي- سياسي دو دهه گذشته حكايت از ظهور پديده‌اي به نام «كودتاي ايدئولوژيك ماسون‌ها» در ايران دارد كه در تحليل‌هاي امنيتي، موفقيت چنين كودتايي را «شرط لازم» براي «سقوط فيزيكال» يك نظام سياسي مي‌دانند. هر چند دو ماه پيش ‌نيز يكي از نزديكان آيت‌الله مصباح يزدي در گفتگويي خبر از نقطه نظرات ايشان پيرامون «افزايش نفوذ جريان فرهنگي فراماسونري در بدنه دولت» داده بود، اما اين‌بار اشارات صريح رييس «موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)» به شاخص‌هاي اين فرقه نفوذي و مقايسه تطبيقي آن با رويكردهاي شبه‌معرفتي مانند «مكتب ايراني» و «ملي‌گرايي» سبب شد تا دوباره حساسيت پيرامون كاركرد فراماسونري در ايران از حاشيه بحث‌هاي تئوريك به متن مسائل سياسي كشور بيايد.

گويي تاريخ هم براي «آيت‌الله» - كه نه تنها «فقيه» بلكه «فيلسوفي الهي» است – و هم براي ما تكرار مي‌شود. او يكبار پيش‌تر در پايان دهه 1370 با ارائه سلسله گفتارهاي انتقادي خود پيش از خطبه‌هاي نماز جمعه تهران عليه گفتمان ماسوني اصلاح‌طلبان شوريده بود و اكنون نيز در روزهاي آغازين دهه 1390 بار ديگر با اتخاذ موضعي به‌هنگام عليه بازتوليد ايدئولوژي و تشكيلات فراماسونري در ايران به ميدان آمده است. با اين تفاوت كه يك دهه پيش، آيت‌الله «مصباح يزدي» به «خودي‌ها» پيرامون نفوذ «غيرخودي‌ها» هشدار داد، اما نگراني امروز او از «نفوذ ماسون‌ها در جريان خودي» است؛ هر چند محور هر دو هشدار آيت‌الله به فاصله يك دهه، ظهور قرائت‌هاي التقاطي ديني از «اسلام سكولار» و «نسبي‌گرايي» تا «مكتب ]اسلام[ ايراني» و «ملي‌گرايي» است. هشدار آيت‌الله روشن است: نزاع ميان «اسلام آمريكايي» با «اسلام ناب محمدي(ص)» با صورتي نوين و ماهيتي ثابت براي «تجزيه دين» - اين بار توسط فرقه مشائيه- ادامه دارد و بنابر آموزه‌هاي امام خميني(ره) نبايد از اين دشوارترين «جنگ عقيدتي» ميان حق و باطل غافل بود. براي همين آيت‌الله مصباح يزدي مي‌گويد: «خطري كه من احساس مي‌كنم شديدترين خطري است كه تاكنون اسلام را تهديد كرده است و آن هم از سوي نفوذي‌هايي است كه در بين خودي‌ها در حال رشد هستند.»

فراماسونري؛ از لندن تا تهران

ظهور لژهاي سري فراماسونري را در جهان بايد در دهه‌هاي 1650 و 1660 ميلادي در «دانشگاه آكسفورد» انگلستان جستجو كرد؛ دانشگاهي كه هفته‌ گذشته نيز نامش به سبب حمايت از «مهدي هاشمي» در صدر اخبار جنجالي قرار گرفت. دانشمنداني مانند «اسحاق نيوتن» و فلاسفه تجربه‌گرا مانند «جان لاك» - كه تئوري «جامعه مدني» او در نيمه دهه 1370 به شعار اصلاح‌طلبان و دولت «سيدمحمد خاتمي» بدل گشت - از نخستين كساني بودند كه با تاسيس انجمن‌هاي مخفي زمينه‌هاي رشد فراماسونري را فراهم ساختند و با توليد «مباني نظري سرمايه‌داري» به تدوين ايدئولوژي ماسوني كمك كردند

«اسلام ايراني» و «مكتب ايراني»، همان تفكري كه در كتاب «عصر طلايي فرهنگ ايران» به عنوان «قرائتي رحماني از اسلام در ايران» ستايش شده و روي ديگر سكه «تجديدنظرطلبي اسلامي» و «تجزيه‌طلبي ديني» است.

 

 فراماسونري در اروپاي قرن هفدهم، از يك سو مبنايي ايدئولوژيك و زيربنايي معرفتي يافت كه پروتستان‌هاي مسيحي آن را بر شاخص‌هاي «ليبراليسم كلاسيك» (با تكيه بر مالكيت خصوصي و مشروعيت سرمايه‌داري) و «اومانيسم الحادي» (با تكيه بر انسان‌محوري و انكار فطرت الهي) بنا كردند؛ پيشروان آن شعار «عشق به انسان» و واژگان سه‌گانه «آزادي، برابري، برادري» را با نوعي از «معنويت يهودي» (كاباليستي/ صهيونيستي) و «تساهل مذهبي« درآميختند و سرانجام از دل رواج اين مباني تئوريك، در دهه 1680 يك تجديدنظرطلبي بزرگ و سپس كودتايي ايدئولوژيك عليه آئين مسيحيت آغاز گشت كه به تحولات موسوم به «انقلاب باشكوه» 1688.م انگلستان رسيد؛ اين اولين «انقلاب مدرن» به روايت اصلاح‌طلبان سكولار، اما در واقع نخستين «كودتاي ماسوني» در جهان بود و از قضاء توسط «حزب سبزهاي انگلستان» (حزب ويگ‌ها) و سرمايه‌داران يهودي به وقوع پيوست و نخستين حلقه از كودتاهايي بود كه موج آن به فرانسه و سپس آمريكا در سال 1789.م رسيد.

دين و فراماسونري در ايران معاصر

اگرچه موج ترويج ايدئولوژي ماسوني با دستور «جرج سوم» پادشاه انگلستان به «سر گوراوزلي» (سفير وقت بريتانيا در تهران) به ايران نيز رسيد، اما تاسيس «انجمن مخفي فراموشخانه» توسط «ميرزا ملكم خان ارمني» را در سال 1275ه‍.ق  نخستين تكاپوي رسمي- تشكيلاتي فراماسونرها مي‌دانند كه براي ساخت طبقه روشنفكران سكولار (غيرديني/ عرفي) و گسترش فلسفه اومانيستي پديد آمد تا به روايت ملكم‌خان، اين روشنفكران از دل قرآن و با استفاده ابزاري از اسلام به صورتبندي گفتمان ليبراليستي بپردازند؛ گفتماني التقاطي كه با شعار «رنساس اسلامي» به پيدايش «اسلام ليبرال» انجاميد و در تحولات منتهي به «انقلاب مشروطه» نيز نقش‌آفرين بود. يكي از كليدي‌ترين بخش‌هاي سخنراني آيت‌الله مصباح يزدي معطوف به همين بازه زماني و شيوه عمل ماسون‌ها است، چنانكه اين فيلسوفِ متأله معاصر از رهگذر مقايسه تطبيقي ميان دوران مشروطه با عصر پس از انقلاب اسلامي مي‌گويد: «امروزه در درون جامعه ما تشكيلات فراماسونري در حال شكل گرفتن است و همانطور كه در دوران مشروطه، فراماسونري با شعار قرآن و اسلام پيش آمد، امروز نيز فراماسونري با شعارهاي اسلام و انقلاب جلوه مي‌كند و تحت پوشش آن حرف خود را بيان مي‌كند، يعني قالب را حفظ و محتوا را عوض مي‌كند.»

ماسون‌هاي ايران هيچ‌گاه از روش ميرزا ملكم‌خان براي «استفاده ابزاري از دين» عدول نكردند و در طول سه دهه تاريخ انقلاب اسلامي كوشيدند تا اصول موضوعه گفتمان ليبرال سرمايه‌داري را از دل اسلام استخراج و استنتاج كنند و تئوري‌هاي ماسوني را با مستندات قرآني درآميزند تا تجديدنظرطلبي ايدئولوژيك خود را به نام «اصلاح‌طلبي ديني» پيش ببرند، چرا كه به روايت «مصطفي ملكيان» (ايدئولوگ جريان موسوم به روشنفكري ديني) هيچ گفتماني در ايران بدون اتكاء به ادبيات ديني رشد نخواهد كرد و حتي لائيك‌ها نيز براي گسترش آراء خود راهي جز استفاده از ادبيات مذهبي ندارند.

آيت الله مصباح عليه ماسون ها

اين همان روشي بود كه «عبدالكريم سروش» و «محمد مجتهد شبستري» براي صورتبندي تئوري‌ »دين سكولار» از پايان دهه 1360 در حلقه ماهنامه «كيهان فرهنگي» پيش گرفتند. سروش از ارديبهشت 1367 تا هنگام توقف انتشار «كيهان فرهنگي» در زمستان 1369 به انتشار سلسله گفتارهاي «قبض و بسط تئوريك شريعت» پرداخت كه در آن تمام اركان ايدئولوژي ماسوني، از هرمنوتيك متن قدسي تا نسبي‌گرايي ديني تحت عنوان «قرائت رحماني از اسلام» جمع شده بود و ديري نپائيد كه در پائيز 1370 با انتشار ماهنامه «كيان» كوشش مستمر براي گسترش تفسير سكولار از اسلام انسجام و صورت تازه‌اي يافت.

حلقه كيان، در نيمه اول دهه 1370، از يك سو با مشاركت مروجان فراماسونري (مانند رامين جهانبگلو) به نهادينه ساختن تئوري جامعه مدنيِ «جان لاك» (از نخستين  فلاسفه فراماسون) پرداخت و از سوي ديگر، با انتشار آراء جناح موسوم به «روشنفكران ديني» مانند «عبدالكريم سروش»، «محمد مجتهد شبستري»، «محسن كديور»، «محمدتقي فاضل ميبدي» و... به قرائت‌سازي از متن قدسي قرآن روي آورد.

گفتمان «اسلام سكولار» يك «كودتاي ايدئولوژيك» عليه فلسفه انقلاب اسلامي بود و نزاع ميان «اسلام آمريكايي» و «اسلام ناب محمدي(ص)» را كليد زد؛ نزاعي سرنوشت‌ساز كه امام خميني(ره) آن را پيچيده‌ترين و دشوارترين «جنگ عقيدتي» در جبهه حق و باطل دانسته‌اند. رهبران فكري «اسلام آمريكايي» (دين سكولار) در ايران صرفاً مترجماني دست سوم به شمار مي‌رفتند كه با كپي‌برداري از تئوري‌هاي  فيلسوفان يهودي مانند «هانا آرنت»، «سر كارل پوپر»، «سر آيزايا برلين»، «ريمون آرون» مي‌خواستند «تئوري ماسوني علم» را از محافل آكادميك به عرصه عمومي بكشند. كار به جايي رسيد كه «سيدمحمد خاتمي» نيز سال 1373 در كتاب «از دنياي شهر تا شهر دنيا» فلاسفه فراماسون از «جان لاك» تا «دني ديدرو» (سردبير دايره‌المعارف فرانسه، ارگان فكري فراماسونري فرانسه) را آزاديخواه و دين‌دار معرفي كرد و شعار «جامعه مدني» را به عنوان اصلي‌ترين ركن تبليغات انتخاباتي خود در انتخابات رياست‌جمهوري دوم خرداد 1376 برگزيد. پيروزي اصلاح‌طلبان در دوم خرداد 1376 از سوي سروش به «پيروزي روشنفكران ديني» تعبير گشت، اما هيچ‌گاه عصر اقتدار سياسي ماسون‌ها در ايران فرا نرسيد؛ حتي اهداء «جايزه اراسموس» در سال 1383 از سوي «كلوپ سري بيلدربرگ» (مجمع عالي فراماسونري جهاني) و توسط «پرنس برنهارد» (وليعهد هلند) به «عبدالكريم سروش» نيز بر دايره نفوذ اين نحله سياسي در كشور نيافزود. سروش در دهه 1380 از سوي بيلدربرگي‌ها به لقب «پرنس اومانيست‌ها» ملقب شد، اما اكنون چه كسي گزينه ماسون‌ها براي دريافت پنهان يا آشكار اين لقب درايران است؟!

گفتمان «اسلام سكولار» يك «كودتاي ايدئولوژيك» عليه فلسفه انقلاب اسلامي بود و نزاع ميان «اسلام آمريكايي» و «اسلام ناب محمدي(ص)» را كليد زد

 

اسلام آمريكايي؛ از دين سكولار تا مكتب ايراني

مرگ گفتمان اصلاحات در ايران، اما پايان تكاپوهاي ماسون‌ها براي كودتاي ايدئولوژيك عليه انقلاب اسلامي نبود و صورتبندي «اسلام آمريكايي» در چهره‌اي ديگر پديدار گشت. سال 1386، به پيشنهاد «مايكل لدين» (كارشناس ارشد CIA و نظريه‌پرداز يهودي موسسه امريكن اينترپرايز) چاپ قرآن سكولار در دستور كار «پنتاگون» قرار گرفت. يكسال بعد «عبدالكريم سروش» نيز از كنار كاخ سفيد، براي مخدوش ساختن اصالت متن و مرجعيت قرآن، وحي را به الهام و پيامبر را به شاعر تشبيه كرد و همان هنگام «اكبر گنجي» با انتشار رساله «قرآن محمدي» در «راديو زمانه» به ارائه تفسيري اومانيستي از اسلام پرداخت، اما ناگهان در ايران نيز از درون دولت اصول‌گرا يك فرقه انحرافي موسوم به «فرقه مشائيه» ظهور كرد كه با اتكاء آشكار به تئوري‌هاي «ريچارد فراي» (ايران‌شناس فراماسون و عضو رسمي سازمان اطلاعات نظامي ايالات متحده) از تريبون‌هاي رسمي به ترويج يك «قرائت» جديد از «اسلام» دست زد: «اسلام ايراني» و «مكتب ايراني»، همان تفكري كه در كتاب «عصر طلايي فرهنگ ايران» به عنوان «قرائتي رحماني از اسلام در ايران» ستايش شده و روي ديگر سكه «تجديدنظرطلبي اسلامي» و «تجزيه‌طلبي ديني» است.

تنها عملكرد سياسي «فرقه مشائيه» محل نقد و تأمل نيست؛ وقتي سال 1388 عنصر اصلي اين فرقه در دولت بر اهداء جايزه «حكمتانه بوعلي سينا» به «سيدحسين نصر» - كه از مبلغان اسلام آمريكايي و تصوف انحرافي در دانشگاه آمريكايي «جرج واشنگتن» است- اصرار مي‌كند و سرانجام رييس دفتر «فرح پهلوي» در دهه 1350 به واسطه كوشش  اين دولتمرد دل ربوده از رياست محترم جمهوري «براي فعاليتهاي برجسته همبستگي‌ساز دانش و معنويت در ارتقا كيفيت زندگي» ستوده مي‌شود، بايد از سطح يك بحث سياسي به درون يك مساله معرفتي رفت. تبليغات «فرقه مشائيه» عين تفكر اومانيستي برخاسته از غرب سكولار است؛ چنانكه اصلي‌ترين عنصر اين جريان حاشيه‌ساز در سخنراني‌هاي خود گفت «تعظيم به انسان برابر تعظيم به خداوند است» و وعده «خداشدن انسان» را داد؛ وعده‌اي كه چهار قرن پيش در عصر موسوم به «روشنگري» فراماسونرهايي مانند اصحاب دايره‌المعارف فرانسه دادند و نتيجه آن جز فروپاشي اركان پروژه مدرنيته نبود.

شعارهاي تبليغاتي «فرقه مشائيه» نه تنها يادآور نقطه آغازين فلسفه اومانيستي و مشرب ليبرال سرمايه‌داري در غرب، بلكه تداعي‌گر يك گفتمان ناقص‌الخلقه ماسوني است

 

فرجام فروپاشي مدرن‌ها به آنجا رسيد كه سال 2005 «ريچارد رورتي« (بزرگترين فيلسوف آمريكا) با اعلام «مرگ فلسفه غرب سكولار» از «تراژدي غرب مدرن» گفت و حالا، هنگامي كه مرگ ايدئولوژيك ايالات متحده آمريكا رقم خورده و بيداري اسلامي خاورميانه تحقق يافته است، «فرقه مشائيه» در پوشش ادبيات مذهبي بر ترويج «مكتب ايراني» (قرائت ايراني از تشيع) اصرار مي‌ورزد. اصلي‌ترين گزاره‌ اين فرقه، يعني شعار «خدا شدن انسان» (اومانيسم اسلامي) كه هر از گاهي با عبارات «سلام بر انسان» و «عشق به انسان» در هم مي‌آميزد، ترجمه دست چندم و كپي‌برداري كهنه‌اي از تئوري «اسلام آمريكايي» براي «تجزيه دين» است. اين گزاره لاجرم به «همسان‌پنداري» و چه بسا «همذات‌پنداري» انسان و خدا مي انجامد و از حيث معرفتي مغاير با انديشه «فقر ذاتي انسان» است كه در مكتب اسلام ناب امام خميني(ره) متجلي است. اين فرقه كه مي‌كوشد خود را با عرفان و معنويت اسلامي گره بزند، رودررو با حقيقت عرفان و سلوك «عارفان مبارزه جو» است كه در آن حضرت روح‌الله مي‌فرمايند: «ما همه هيچيم و هرچه هست از او و به سوي اوست.»

شعارهاي تبليغاتي «فرقه مشائيه» نه تنها يادآور نقطه آغازين فلسفه اومانيستي و مشرب ليبرال سرمايه‌داري در غرب، بلكه تداعي‌گر يك گفتمان ناقص‌الخلقه ماسوني است. اين فرقه نوظهور اگرچه نه خاستگاه اصيل فلسفي و نه پتانسيل عميق اجتماعي دارد، اما نبايد مواجهه انتقادي با آن را صرفاً به سطح يك جدال سياسي تنزل داد و از خطر معرفتي آن براي «اسلام ناب محمدي» غفلت كرد. اين هشدار تاريخي آيت‌الله «محمدتقي مصباح يزدي» به ما و دكتر «محمود احمدي‌نژاد» است؛ رييس جمهوري كه حضرت استاد، مهمترين نقش را در دفاع از وي در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري داشته است و اكنون نيز ايشان درباره خطر نفوذي‌ها در دولت اصولگرا مي‌گويند: «خطري كه من احساس مي‌كنم شديدترين خطري است كه تاكنون اسلام را تهديد كرده است.»

(0) نظر

انجمن هاي سري،توهم يا واقعيت؟

فراماسونري

بخش ارتباطات- گويا اتفاقات دنياي مدرن امروز، به راحتي قابل درك نيست. لذا برخي از متفكران بر اين باور هستند كه بسياري از حوادث اين جهان، محصول توطئه هايي از پيش تعيين شده است. البته در آنطرف نيز گروه ديگري هستند كه اين اعتقاد را قبول نداشته و اينها را توهم توطئه مي دانند. اما فارغ از اين دو نظريه مخالفين و موافقين بر سناريو بودن برخي از اتفاقات اجماع دارند. شايد شواهد موجود در رابطه با برخي از اتفاقات در سطح دنيا، و برخي از سرگرمي هايي كه زندگي روزمره ما را احاطه كرده است، اين مدعا را به اثبات برساند كه در پشت اين حوادث توطئه اي در كار است. براي اثبات اين مدعا حرف و سخن بسيار است اما در اين ميان عده اي از نويسندگان در مورد برخي از شواهد مربوط به اين موضوع، نكاتي را ذكر كرده اند.

مثلا نويسنده كتاب "معماران فريب" در اثر خود، ادعايي را مطرح كرده مبني بر اين كه شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد ارتباطي ميان مكتب فراماسونري و يهوديت وجود دارد. اين كتاب اثري است از "هنري مكوو" استونيايي كه در نقد فراماسونري به همراه ارائه تاريخچه اي از اين مكتب، نوشته شده است. در اين اثر نويسنده به ذكر برخي از شواهد برجسته از اين گروه مي پردازد. نويسنده تا جايي پيش مي‌رود كه شكل گيري تمدن مدرن غربي از جمله تمام عناصر و مختصات اصلي آن همچون كمونيسم، ليبراليسم، گلوباليسم و حتي ظهور هيتلر و رويداد يازده سپتامبر را محصول توطئه‌هاي پيچيده و مخفي ماسوني‌ها مي‌داند.

به اعتقاد مكوو، احتمالا بانكداران پرنفوذ يهودي با استفاده از عوامل خود توانسته‌اند فلسفه‌اي به نام فراماسونري را شكل و انتشار دهند.

نظم نوين جهاني همان آرزويي كه سالها فكر ابرقدرتها را به خود مشغول داشته و به دنبال تحقق چنين ايده اي در سطح جهاني، اقدامات مختلفي صورت داده اند. براي استقرار نظم نوين جهاني مي بايست نوعي يكسان سازي افكار صورت گيرد. بايد به سركوب برخي از اعتقادات پرداخت تا بدين وسيله به تولد فكري تازه دست پيدا كرد

صرفنظر از درستي يا اشتباه ادعاي مكوو به نظر مي رسد تاريخ مدرن به حدي پيچيده و تو در توست كه شناخت مختصات متعدد آن امري دشوار است و نويسنده كتاب معماران فريب در پي روشن سازي برخي از اين مختصات است. به اين ترتيب به ذكر تاريخچه اي ششصد صفحه اي از فراماسونري مي پردازد.

فراماسونري

طبق گفته هاي وي، در اصل، بخش بزرگي از جامعه غربي به گروه نخبه مالي يهودي در پذيرش فراماسونري پيوسته است؛ فراماسونري، فلسفه‌اي است كه آرزوي مرگ تمدن را دارد. فراماسون‌ها مي‌پندارند كه آنها به شكلي از كشتار و رنج ناشي از استقرار «نظم نوين جهاني» خود، منتفع خواهند شد.

طبق نظر نويسنده، «هدف اوليه فراماسونري مدرن، ايجاد يك نظم نوين جهاني است، يك معبد سليمان معنوي كه در آن افراد غير عضو چيزي جز برده نيستند و... در آن انسان‌ها در پيشگاه يهوه قرباني مي‌شوند».

نظم نوين جهاني همان آرزويي كه سالها فكر ابرقدرتها را به خود مشغول داشته و به دنبال تحقق چنين ايده اي در سطح جهاني، اقدامات مختلفي صورت داده اند. براي استقرار نظم نوين جهاني مي بايست نوعي يكسان سازي افكار صورت گيرد. بايد به سركوب برخي از اعتقادات پرداخت تا بدين وسيله به تولد فكري تازه دست پيدا كرد.

در جامعه مدرن قلمرو هاي متعددي براي آموزش و تربيت تفكر افراد موجود است. تربيتي كه انسانها را هر چه بيشتر به خود وابسته سازد. براي آنها عرصه هاي دوست داشتني فراهم كند و چنان وابستگي در آنها ايجاد كند كه هر كس گرفتار آن چيزي باشد كه برايش لذت و سرگرمي به دنبال دارد. سپس با گذشت زمان اين وابستگي به گونه اي مي شود كه گويا هر كس زنداني براي خويش ساخته و به شدت به زندان خود علاقه مند و وابسته است.

فراماسونري هم مي تواند يك زندان باشد. زنداني از انديشه هاي مخرب كه افراد را به اسارت مي گيرد و در خود نگه مي دارد.

اما بازگرديم به محتواي كتاب معماران فريب. به اعتقاد نويسنده، صهيونيسم رويه ديگر فراماسونري است و در اصل اين بانكداران متنفذ يهودي بوده‌اند كه با استفاده از عوامل خود توانسته‌اند فلسفه‌اي به نام فراماسونري را شكل و انتشار دهند.

آنان اين طور وانمود مي كنند كه اين جنبش‌هاي«انقلابي و مترقي جهاني» همگي بازتاب سرپيچي ابليس عليه قوانين خدا و طبيعت هستند كه در قلب فراماسونري جاي دارد. آنها ميليون‌ها ايده آليست زودباور را با ترويج اتوپيايي مبتني بر ماترياليسم و«خرد» اغفال كردند و«آزادي، برابري و اخوت»، «مالكيت عمومي» يا برخي ديگر از مهملات را به آنها ديكته كردند؛ كاري كه «طعمه گذاري و جابه جايي» نام گرفته بود.

بر اساس برخي اطلاعات گويا سه چهارم رئيس جمهورهاي ايالات متحده در قرن بيستم چون بوش و كري از ماسون‌ها بودند. در برخي اسناد تاريخي كه قابل تامل و بحث كارشناسي است اسامي چون روزولت، چرچيل، لنين، تروتسكي و استالين در ارتباط با لژهاي ماسون ديده مي شود

علائم و نشانه هايي وجود دارد كه به فراماسون ها مرتبط است. نشانه هايي كه ممكن است بارها ديده باشيم و در معرض ديدگان ما قرار گرفته باشند. اين نشانه ها را نويسنده اين كتاب اينطور ذكر كرده است:

تصوير Great Seal ايالات متحده بر روي تك تك اسكناس‌هاي دلار، يك نماد ماسوني است. در هر طرف اين هرم، سي و سه پله وجود دارد كه نشانگر سي و سه درجه فراماسونري است. ماسون‌ها ايالات متحده را به عنوان پايگاهي براي پيشبرد اهداف خود براي چيرگي بر جهان انتخاب كردند.

به همين ترتيب نماد سازمان ملل متحد نيز يك نماد ماسوني است. در اين نماد، جهان در شبكه اي متشكل از سي و سه فضاي محاصره شده در برگ‌هاي اقاقيا كه بر فعاليت شديد در فراماسونري دلالت دارد، گرفتار شده است.

فراماسونري

بر اساس برخي اطلاعات گويا سه چهارم رئيس جمهورهاي ايالات متحده در قرن بيستم چون بوش و كري از ماسون‌ها بودند. در برخي اسناد تاريخي كه قابل تامل و بحث كارشناسي است اسامي چون روزولت، چرچيل، لنين، تروتسكي و استالين در ارتباط با لژهاي ماسون ديده مي شود. البته ماسون بودن يا نبودن اين افراد نيازمند تحقيقات مفصل و مستقلي دارد تا جايي كه در برخي از نوشتارها بيشتر رهبران صهيونيست، گرهارد شرودر، ژاك شيراك، توني بلر و صدام حسين فراماسون معرفي مي شوند! درستي يا نادرستي اين ادعاها بحثي است كه در حوصله اين نوشتار نيست.

نويسنده معماران فريب ادعا دارد كه بيشتر از شش ميليون ماسون در سي و دو هزار لژ در سراسر جهان وجود دارند، از جمله دو و نيم ميليون نفر در آمريكا. در سال 1929 شصت و هفت درصد اعضاي كنگره، ماسوني بودند. در انگلستان سيصد و شصت هزار ماسوني وجود دارند. بيشتر از پنج درصد قضات انگليسي ماسوني هستند.

نويسنده اين كتاب بر اين باور است كه «فراماسونري همان نقشي را در جامعه غربي ايفا مي‌كند كه حزب كمونيست در اتحاد جماهير شوروي ايفا مي‌كرد. بدون وابستگي به فراماسونري، هيچ شانسي براي رسيدن سريع به يك سمت دولتي ـ فارغ از ميزان استعداد اشخاص ـ وجود ندارد».

به عقيده هنري مكوو، فراماسونرها نه تنها بر سياست كنترل دارند، بلكه عملاً بر تك تك بخش‌هاي جامعه غربي از جمله علوم و فرهنگ نيز كنترل دارند. او مي‌نويسد: «حيات فرهنگي فعلي عملاً ناخودآگاه شده است. ما شاهد شروع كهولت فرهنگي بوده‌ايم».

اينكه هنري مكوو و طرفداران نظريه او تا چه حد آمارهاي واقعي را ارائه داده اند و تا چه حد اغراق كرده اند مطلبي است كه در ادامه به آن پرداخته مي شود اما آنچه كه واضح است اينكه فراماسونري مكتبي است موجود كه تاثيرات قابل توجهي در اتفاقات سياسي، اجتماعي، فرهنگي دنيا داشته و دارد.

(0) نظر

نماد فراماسونري در ايستگاه‌هاي اتوبوس پايتخت

 


 تعدادي نماد فراماسونري در ايستگاه‌هاي تازه تاسيس اتوبوس شهر تهران نصب شده است.


 

فراماسونري

شهرداري تهران مدتي است تصميم به تعويض تعدادي از ايستگاه‌هاي اتوبوس گرفته است. در مسير خط 4 و 7 بي.آر.تي تعدادي نماد فراماسونري در اين ايستگاه‌هاي تازه تاسيس نصب شده است.

چندي پيش نيز همين نماد در برخي از تابلوهاي متروي چهارراه‌ولي‌عصر نصب شده بود كه محسن هاشمي مدير عامل شركت متروي تهران و حومه در اين‌باره گفته بود: نمادهاي فراماسونري را از ايستگاه‌هاي مترو جمع‌آوري مي‌كنيم؛ البته اين نمادها جمع‌آوري شد.

يك جريان مشكوك فرهنگي در سال‌هاي اخير در تكاپوي گسترش پديده شيطان پرستي برآمده است اما جريان ديگري كه وابستگي آن به غرب مشهود است، به نام "فراماسونري " وجود دارد؛ فراماسونري يا "فراموشخانه " كه داراي كانون‌هاي گسترده‌اي در جهان است اما داراي يك سيستم مديريت فراگير جهاني نيست ولي بر اركان دولت‌هاي جهان و اكثر وجوه زندگي سياسي، اقتصادي و فرهنگي جوامع، سلطه يافته است و بسيار هم آزادانه عمل مي‌كند.

اين كانون‌ها ريشه‌اي كهن در اروپاي غربي دارد؛ به افرادي كه عضو آن باشند "ماسون " و ساختماني كه مركز فعاليت

فراماسونري

آنهاست "لژ " مي‌گويند. كلمه ماسون به معناي بنّا و فراماسون به معناي بنّاي آزاد است.

نحوه ايجاد فراماسونري مشخص نيست و در مورد آن اختلاف نظرهايي وجود دارد ولي قديمي‌ترين اسناد موجود مرتبط با آنها به سال 1390 ميلادي برمي‌گردد و مداركي موجود است كه نشان مي‌دهد در اواخر قرن شانزده ميلادي لژهاي فراماسونري در اسكاتلند وجود داشته‌است.

فراماسونري معمولا به عنوان يك سازمان مخفي شناخته مي‌شود ولي فراماسون‌ها معمولا اين تعريف را به چالش مي‌كشند و سازمان خود را بيشتر يك سازمان خصوصي مي‌نامند كه تنها بعضي جنبه‌هاي آن مخفي است.

در كنار دانستن كلياتي از اين مكتب، دانستن برخي از اهداف اين مكتب نيز مهم به شمار مي‌آيد؛ نابودي تمام مظاهر توحيد و يكتاپرستي در جهان، به دست گرفتن حكومت و قدرت در تمام كشورها‌ي جهان از طريق شبكه گسترده ماسوني در تمام ممالك دنيا و تخريب مسجد الاقصي و كشف معبد سليمان و بازسازي آن در ابتداي قرن 21 از جمله اهدافي است كه فراماسونري‌ها براي خود تعريف كرده‌اند.

فراماسونري ريشه‌اي كهن در اروپاي غربي دارد؛ به افرادي كه عضو آن باشند "ماسون " و ساختماني كه مركز فعاليت آنهاست "لژ " مي‌گويند

فراماسونري

*فراماسونري در ايران

نخستين فراماسونري در ايران به دوران ناصر الدين شاه قاجار برميگردد ولي در دوره محمدرضا پهلوي به دليل گسترش روابط سياسي ايران با غرب به ويژه انگلستان لژهاي فراماسونري فراواني در ايران تأسيس شد و نفوذ فراماسون‌ها در سياست ايران به شدت گسترش پيدا كرد، هرچند هيچ يك از افراد سرشناس خانواده پهلوي دست كم به طور رسمي عضو هيچ لژ فراماسونري نبودند ولي بسياري از رجال سياسي، نخست وزيران، وزيران، نمايندگان مجلسين و فعالان سياسي از فراماسون‌هاي سرشناس بودند.

فراموشخانه در ايران توسط گروه‌هاي چپ گرا، مذهبي بنياد گرا و ملي گرايان ليبرال به عنوان مأمور مخفي انگليس و صهيونيسم و در نتيجه عامل تمام بدبختي‌هاي ايران معرفي مي‌شدند و اين باعث تعطيل شدن و تحت تعقيب گرفتن اعضاي اين انجمن‌ها در بعد از انقلاب شد.

 اين نماد مربوط به يكي از خدايان مصر باستان بوده است و روي دلار آمريكا هم وجود دارد.

*نمادهاي فراماسونري‌ها

"ستاره ي شش گوش " علامت و نماد بحث برانگيز فراماسون‌ها است؛ اين علامت در افكار عمومي به عنوان نماد "يهودي

فراماسونري

 ها " شناخته شده است و به آن " ستاره ي داوود " يا " مهر سليمان " هم مي‌گويند ولي در حقيقت اين نماد هم جزء نمادهاي الحادي بوده كه بر اساس تفكرات الحادي مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبيعت بين زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه‌هاي ماه و خورشيد و غيره است البته علامت مذكور در مكتب هاي الحادي ديگر، مانند هندوييسم و ديگر مكتب هاي شرقي نيز با مفاهيم مشابهي به كار مي‌رود.

نكته عجيبي كه وجود دارد اين است كه شيطان پرستان نيز علامت مذكور را قويترين علامت خود مي‌دانند و از آن در مراسم شيطاني خود استفاده مي‌كنند.

يكي از نمادهايي كه در فراماسونري كاربرد فراوان دارد، علامت و نماد "چشم جهان بين " است كه به صورت يك هرم و چشم در رأس آن است؛ اين نماد مربوط به يكي از خدايان مصر باستان بوده است و روي دلار آمريكا هم وجود دارد.

شكل استفاده در معماري كاربرد زيادي دارد و به شكل هرم با رأس جدا و يا هرم با رأس نوراني نشان داده مي‌شود.

(0) نظر
X